امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳
اگر نشاط کند دهر واجب است و صواب
که کرد خسرو روی زمین نشاط شراب
رخ نشاط برون آمد از نقاب امروز
جو آتشیکه مر او را زآب هست نقاب
اگر کسی صفت باده و پیاله کند
[...]

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - خطاب بباد در مدح علاء الدوله ابو المظفر نصرت الدین اتسز خوارزمشاه
ایا برنده باحباب قصهٔ احباب
ابا دهنده باصحاب نامهٔ اصحاب
بیک دگر تو رسانی ز عاشق و معشوق
دقیقهای سؤال و لطیفهای جواب
تراست صفوت عقل شریف و روح لطیف
[...]

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در موعظه و نصیحت
در این جهان که سرای غمست و تاسه و تاب
چو کاسه بر سر آبیم و تیره دل چو سراب
خراب عالم و ما جغدوار و این نه عجب
عجب از آنکه نمانند جغد را بخراب
بخواب غفلت خفتیم خورده شربت جهل
[...]

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح شمس الملک
سوی ختا بسفر شد بعزم و رأی صواب
بدفع شر خشم شاه شرع با اصحاب
ز پادشاه ختا جست عدل نوشروان
چو یافت آنچه بجست آمد از خطا بصواب
امان خطه اسلام بود ز اهل خطا
[...]

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - شاعر دروغگوست؟
ز روزگار به جان آمدم ز غم بشتاب
اگر بنالم جای است ازین عنا و عذاب
زمانه میدهدم گوشمال و می زندم
مگر که خیک شد ستم زمانه را دریاب
مثل زنند که شاعر دروغگوی بود
[...]

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۹۸ - در موعظت و نصیحت و زهد در دنیا و رغبت به آخرت گوید
جهان سرای و بال است و بارگاه عذاب
رباط تیره و تنگ و پل خراب و یباب
خلائقی زده بر دشت حشر لشکرگاه
نهاده رخت دل اندر در سرای ثواب
یکی گروه درین خیمه دوازده طاق
[...]

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹ - در شکایت گوید
به جای بادهٔ نابم تو سرکه دادی ناب
هلاک جان و دل خود بر آن نبود شراب
شدی مصوص تنم بیگمان ز خوردن آن
اگر به کون من اندر بدی کرفس و سداب

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - شراب خواهد
خدایگانا مهمان بنده بودهستند
تنی دو دوش به سهیکی و نقل و رود و شراب
به طبع خرم و خندان شراب نوشیدند
که بر خُماهَن گردون فروغ او سیماب
نه در مزاج کسی گرمیی بد از سهیکی
[...]

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱ - ایضا درخواست شراب کند
ایا دقیق نظر مهتری که گاه سخا
توانی ار بچکانی همی از آتش آب
به پیش دست سخی تو از خجالت و شرم
به جای قطرهٔ باران عرق چکد ز سحاب
سه کس به زاویهای در نشسته مخموریم
[...]

جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - شکایت ازرنج سفر
اگرشکایت گویم زچرخ نیست صواب
وگرعتاب کنم بافلک چه سود عتاب
زجور اوست مرا صد شکایت از هر نوع
زدور اوست مرا صد حکایت از هر باب
همی نوازد هر تنک چشم چون سوزن
[...]

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷
مساز حجره وحدت درین مضیق خراب
که روی صبح سلامت بماند زیر نقاب
ز کاینات ببر پی که بر دریچه دل
تویی نخست پس آنگاه کاینات حجاب
ز زهر فقر طلب نوشدارو از پی آن
[...]

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۳
اگر شکایت گویم ز چرخ نیست صواب
و گر عتاب کنم با فلک چه سود عتاب؟
ز جور اوست مرا صد حکایت از هر نوع
ز درد اوست مرا صد شکایت از هر باب
به تیغ قهر میان سپهر باد دو نیم
[...]

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷
لبت به رنگ شراب است و میل من به شراب
مرا شراب تو تا کی دهد غرور سراب
ز بهر روی و لبت تا دلم اسیر تو شد
اسیر عشق و شرابم اسیر عشق و شراب
اگر شراب لب توست و نقل بوسه تو
[...]

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸
چرا تفاخر جویی بر این و آن به لقب
چرا تکبر برزی بر این و آن به خطاب
گر از خطاب و لقب هیچ کس بزرگ شود
ربود گوی بزرگی جریده القاب

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - سوگند نامه و مدح رضی الدین ابونصر نظام الملک وزیر شروان شاه
مرا ز هاتف همت رسد به گوش خطاب
کزین رواق طنینی که میرود دریاب
زبان مرغان خواهی طنین چرخ شنو
در سلیمان جویی به صدر خواجه شتاب
رواق چرخ همه پر صدای روحانی است
[...]

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در مدح نصیرالملة والدین ناصرحسین فرماید
چو عزم کردم سوی سفر برأی صواب
بریده گشت امیدم ز صحبت احباب
بدان امید که بهتر شود مگر کارم
به من رسید هزاران هزار رنج و عذاب
گهی چو مور بکوشیدم از پی اخوان
[...]

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - تاسف از جوانی و یاد از گذشته
وداع و فرقت احباب و یاد عهد شباب
دیار عمر امیدم، خراب کرد خراب
ز یاد این، رخ زردم در آب گشت غریق
ز داغ آن، دل ریشم بر آتش است کباب
سرشک، خون روان دل من است ولیک
[...]

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴
ایا دقیق نظر دلبری که گاه سخا
تو آنی ار بچکانی همی ز آتش آب
به پیش دست سخی تواز خجالت و شرم
بجای قطره باران عرق چکد زسحاب

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳
رباب مشرب عشقست و مونس اصحاب
که ابر را عربان نام کردهاند رباب
چنانک ابر سقای گل و گلستانست
رباب قوت ضمیرست و ساقی الباب
در آتشی بدمی شعلهها برافروزد
[...]

مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲
شب وداع چو برداشتن طریق صواب
به عزم بندگی صاحب سپهر جناب
از آفتاب سپهرم نبود خالی چشم
وز آفتاب زمینم بماند دیده پر آب
چو روی شاه نقاب خضاب بر گون بست
[...]
