گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

چشم سیه‌مستش به‌خود نگشود از هم دیده را

فریاد من بیدار کرد این فتنه خوابیده را

دل با زلیخا طلعتان گفتم از او ساکن کنم

نخجیر نامد در نظر این گرگ یوسف‌دیده را

دستم مگیر ای باغبان تا پای قمری بشکنم

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۰

 

ای شمر شرمی از خدا خنجر مکش خنجر مکش

آزرمی از روز جزا خنجر مکش خنجر مکش

نخل بلندش سرنگون زین سمندش واژگون

سر خاک ره تن غرق خون خنجر مکش خنجر مکش

آخر چه خیزد روسیه از کشتن این بی گنه

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

صوفی یکی... به و زاهد از او.. به تر

این مسلمی...خشک آن کافری... به تر

... اند این مردمان یعنی زنان مردمان

وان کز پی اینان چمد زینان همه... تر

گیتی و هرچ اندر بوی بی برگ نخلی سست پی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

برخاست از پهنه چمن شیپور کوس و دف و نی

مانا به تخت جام شد از کاخ خم سلطان می

آن چهر و آن... زلف این است اگر در دلبری

یوسف ببرد از پدر مجنون بگرداند ز حی

غیر از تو گر... خط پذرفت چهرت خرمی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

تیمار عشقم ریخت خون ساقی بده...می

اندرز عقلم کاست جان مطرب بزن...نی

غوغای این...گان خاطر بنپریشد مرا

کی شیر غضبان در رمد از ویله سگ های حی

...زاهد پیش رو، وین خیل خر دنباله پو

[...]

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode