نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
طعم هلاهل میدهد زهر فراقت آب را
تا تلخ کردی عیش من شیرین ندیدم خواب را
درهای رحمت بر رخم تا شام مردن واکنند
گر چشم از رویت کند یک صبح فتحالباب را
از دولت گمگشتهام شاید نشانی وادهند
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
چند از مؤذن بشنوم توحید شرکآمیز را
کو عشق تا یک سو نهم شرع خلافانگیز را
ذکر شب و ورد سحر نی حال بخشد نی اثر
خواهم به زناری دهم تسبیح دستآویز را
ترک شراب و شاهدم بیمار کردست ای طبیب
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
بر رخ شکستم از خطا رنگ امید و بیم را
بیند منجم طالعم از هم درد تقویم را
علم ارادت گر کند ذوقی نصیب جان من
مستوفی امر قضا باطل کند تقسیم را
عشق از برای داغ من آتش به جانان می زند
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵
چشمش به راهی می رود مژگان نمناکش نگر
در سینه دارد آتشی پیراهن چاکش نگر
دامی که زلف انداخته در گردن سیمینش بین
خونی که مژگان ریخته بر دامن پاکش نگر
شرم از میان برخاسته مهر از دهان برداشته
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷
مطرب به گوشم زد نوا از گریه محزون کردمش
ساقی به دستم داد می پیمانه پر خون کردمش
شد هرکه گاهی همرهم، بی خانمان شد همچو من
با هر که بنشستم دمی چون خویش مجنون کردمش
شد شورش سودای من در هر سرمه بیشتر
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۱
دیریست بیرون رفته ام از اختیار خویشتن
بنشسته ام اندوهگین در انتظار خویشتن
گر از عیار حال خود در مجلس اظهاری کنم
ساز از مقام خود فتد من از عیار خویشتن
مشرب مصاحب می کند ورنه تفاوت بی حدست
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۹
بیمار بیدردی دلا درمان نخواهی یافتن
وحی ار به تو نازل شود ایمان نخواهی یافتن
چرخیست در گرد آمده کاریست سر در گم شده
سررشته کز کف دادهای آسان نخواهی یافتن
قربی که خاصان شهش در آرزوی یک دمند
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۳
از خوی تند و سرکشت کس ایمن و خشنود نه
صد بار رنجیدی ز ما ما را گناهی بود؟ نه
عاشق منافق میشود از غمزه غماز تو
صد فتنه انگیزی دمی قصدت زیان و سود نه
حسنت نمکها ریخته عشقت جگرها سوخته
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۸
در شهر و کو هنگامهها بهر تماشا کردهای
تا خلق را غافل کنی صد فتنه برپا کردهای
وسواسیان عقل را در قید شرع افکندهای
سوداییان عشق را سرگرم سودا کردهای
روز قیامت هم عجب گر کام مشتاقان دهی
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۵
نوشی به صد جان رایگان قوت روان کیستی؟
کامی به صد حسرت نهان آرام جان کیستی؟
آدم به شوقت در جهان، رضوان به ذوقت در جنان
تو مرغ عنقا آشیان در بوستان کیستی؟
از نسل خوبانی قمر وز قسم حورانی بشر
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۲
نی سنبل تنباکویی نه آتش رخسارهای
دل بوی خامی میدهد بیداغ آتشپارهای
منقار زرین بایدت تا دانه زین اخگر کنی
کی مرغ این آتش بود هر مرغ آتشخوارهای
در نخل تنباکو نگر صوفی شده بازآمده
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - این قصیده در منقبت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (ع) بعد از قصیده وارد شده
مرغ خوش الحان دلم غوغای رضوان خوش نکرد
هم نغمه با مرغی نشد گل های بستان خوش نکرد
گفتی برین در دل نشد با عمر خصمی کرد و رفت
زآتش سمندر دور شد خضر آب حیوان خوش نکرد
ذوقی و کنج خلوتی از هرچه گویی خوشترست
[...]