شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴
الهی الهی، به حق پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر
الهی الهی، به صدق خدیجه
الهی الهی، به زهرای اطهر
الهی الهی، به سبطین احمد
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۵
دلا تا به کی، از در دوست دوری
گرفتار دام سرای غروری؟
نه بر دل تو را، از غم دوست،دردی
نه بر چهره از خاک آن کوی، گردی
ز گلزار معنی، نه رنگی، نه بویی
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸
به بازار محشر، من و شرمساری
که بسیار، بسیار کاسد قماشم
بهائی، بهائی، یکی موی جانان
دو کون ار ستانم، بهائی نباشم
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
خدایا زخوانی که از بهر خاصان
کشیدی نصیب من بینوا کو؟
اگر می فروشی، بهایش که داده است؟
و گر بی بها میدهی، بخش ما کو؟
شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش اول - قسمت دوم
صدف وار باید زبان در کشیدن
که وقتی که حاجت بود در چکانی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
ببازار محشر من و شرمساری
که بسیار بسیار کاسد قماشم
بهائی بهای یکی موی جانان
دوکون ار ستانم بهائی نباشم
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت دوم
اگر مرگ خود هیچ لذت نبخشد
همین وارهاند ترا جاودانی
اگر مقبلی از گران قلتبانان
اگر مدبری از گران قلتبانی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
زآمیزش جسم و آلایش جان
چنان گشتی از جوهر خویش غافل
که جان رابه صد فکرت از تن بدانی
زهی فکر باطل زهی جهل کامل
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش چهارم - قسمت دوم
مشو با کم از خود مصاحب که عاقل
همه صحبت بهتر از خود گزیند
گرانی مکن با به از خود که او هم
نخواهد که با کمتراز خود نشیند