گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

چه خوردی که گشتی چنین ارغوان رخ

بگوتا کنیم ارغوانی از آن رخ

چو قد و رخت سرو ومه بود بودی

گر این را چنین زلف و آنرا چنان رخ

شفق لاله گون گشته از عکس رویت

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

کجا طلعت مه چو روی توباشد

کجا نکهت گل چوبوی توباشد

نه کان بدخشان چو لعل تو دارد

نه خورشیدرخشان چوروی توباشد

چو دیدم که زلف تو شد همچو چوگان

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳

 

ز مو قیمت مشک وعنبر شکسته

به لب نرخ قند مکرر شکسته

چه پرسی دلم ازچه بشکسته در بر

دلم در بر از دست دلبر شکسته

بت من به هنگام مستی مکرر

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۴

 

وفا گر بگوئیم داری نداری

صفا گر بگوئیم داری نداری

به ما بوسه ای از لب شکرینت

روا گر بگوئیم داری نداری

به هر کس تو را التفات است اما

[...]

بلند اقبال
 
 
sunny dark_mode