اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۷ - پرسش های دیگر و پاسخ برهمن
دل از ترس یزدان ندارد دژم
که داند کز ایزد نباشد ستم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۵ - صفت جزیره اسکونه
بدین خانه آیند هر دو به هم
نشینند و گویند هر بیش و کم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۸ - آمدن گرشاسب به جزیره هدکیر
شود ز اشک او درد بیمار کم
ز رخ زنگ بزداید از دیده تَم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۰ - جنگ گرشاسب با اژدها و شگفتی ماهی وال
بود نیز چندانکه بی رنج و غم
بیوبارد این کشتی ما به دم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۲ - شگفتی جزیره ای که مردم سربینی بریده داشت
ز هر گوشه صد میل بیشه به هم
چه رمح و چه صندل چه عود و بقم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۳ - شگفتی جزیره درخت واق واق
دو تن هم براستاده ز ایشان به هم
بدی یکتن از ما نه بیش و نه کم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۳ - شگفتی جزیره درخت واق واق
هر آن کس که ننمایدت رنج و غم
چو رنجش نمایی تو باشد ستم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۷ - شگفتی جزیرۀ تاملی
بتی را نمودند و لوحی بهم
ز مس لوح و آن بت ز چوب بقم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۷ - شگفتی جزیرۀ تاملی
کنون کآبمان هست ده ره بهم
گرآییم ناید یکی قطره نم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۹ - بیرون شدن گرشاسب
زمین از بس انبوه ایشان به هم
چو پاشیده بر سبز دیبا بقم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۴ - بازگشت گرشاسب و صفت خواسته
همه گوهری را زده گام کم
کشیدی سوی خویش از خشک نم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران
برون رفت مهراج با او به هم
همی رفت یکی هفته ره بیش و کم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران
که بست ایدر این باره سنگ سم
که اکنون بیندازمش گوش و دم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران
از ایرا که در کشورش بیش و کم
کسی گر کسی را نمودی ستم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران
بپرسید یل کز که گشتی دژم
بدو گفت کز تست بر من ستم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۶ - داستان شاه روم و دخترش
پدرش آگهی یافت شد دل دژم
مکن گفت برمن به پیری ستم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۷ - در صفت سفر
ز بهر خور و پوش باید درم
چو این دو نباشد چه بیش و چه کم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۰ - رفتن گرشاسب به درگاه شاه روم و کمان کشیدن
کسی به نداند کشیدن ستم
ز درویش جایی که بینی دژم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۱ - وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی
چو ماری رهش یکسر از پیچ و خم
گرفته به دُم کوه و کیوان به دَم
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۱ - وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی
سر بینی اش چون دو رزون به هم
گشاده ز دوزخ درو دود و دم