بری شکرش ز آب و آب نبات

زند آب در چشم آب حیات

شده آب و خاک وی آب حیات

درختانش آورده شور از نبات

به یاقوت بشکست نرخ نبات

برانگیخت آتش ز آب حیات

به قندت که بشکست نرخ نبات

به شهدی که کرد آب، آب حیات

به بادی که آرد به من خاک پات

که خاکش بود به ز آب حیات

لبم تشنه و چشمه‌دار حیات

سبق برده از شهد و قند و نبات

همان دم قسم یاد کردم به لات

به زنار و رهبان دهر سومنات

یکی یاد کن در جهان خشم لات

که گر کام جوئی نبینی ثبات

ز بحر فنا چون که یابی نجات

دگر ره خداوند تو هست لات

ز بحر فنا چون که یابی نجات

گر ره خداوند تو هست لات

شکم چین به چین عقل ازو گشته مات

شده ناف گرداب آب حیات

برافشان سر دست بر کاینات

بگو چار تکبیر بر شش جهات

لبانش سراسر ز قند و نبات

دهانش لبالب ز آب حیات

بیا پیش تا ز آن لب چون نبات

دهان را بشویم به آب حیات

سقرلاط و بزمات و آن بنات

چو ماشاک و تفتیک و عین ثبات

بنا کرد بس شهرها در جهات

به سان سمرقند و مرو و هرات

سیم گفت کین چند روز حیات

بود نقد گنجینه کاینات

بیا ساقی آن مظهر سر ذات

که خضر خرد راست آب حیات

زهی پایه چتر اقبال تو

ز فرط بلندی برون از جهات

پناه جهان قطب گردون مکان

وجود تو مستظهر کاینات

به گرد تو گردند نیک اختران

[...]

بده کوثر لعلی سومنات

بخندان لبم را بآب حیات