گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

گر از جور جانان ننالی رواست

که دردی که از دوست باشد دواست

چه بویست کارام دل می برد

مگر بوی زلف دلارام ماست

عجب دارم از جعد مشکین او

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴

 

چو حرفی بخوانی ز طومار عشق

شود منکشف بر تو اسرار عشق

بیار آب حسرت که جز سیم اشک

روان نیست نقدی ببازار عشق

نشانم ز کنج صوامع مجوی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

خوشا کشته بر طرف میدان او

بخون غرقه در پای یکران او

خدنگی که گردد ز شستش رها

کنم دیده را جای پیکان او

بشمشیر کشتن چه حاجت که صید

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

رخ دل فروز تو ماهی خوشست

خط عنبرینت سیاهی خوشست

شب گیسویت هست سال دراز

ولی روز روی تو ماهی خوشست

از آن چین زلف تو شد جای دل

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

چو سرچشمه ی چشم من دیده است

لب غنچه بر چشمه خندیده است

بدان وجهم از دیده خون می رود

که از روی خوب تو ببریده است

چرا کینه ورزی کنون با کسی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

چو آن فتنه از خواب سر برگرفت

صراحی طلب کرد و ساغر گرفت

سمن قرطه ی فستقی چاک زد

چو او پرنیان در صنوبر گرفت

بنفشه ببرک سمن برشکست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

حذر کن ز یاری که یاریش نیست

بشو دست از آنکو نگاریش نیست

چه ذوقش بود بلبل ار در چمن

گلی دارد و گلعذاریش نیست

خرد راستی را نهالی خوشست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

چو نام تو در نامه ئی دیده ام

بنامت که بر دیده مالیده ام

بیاد زمین بوس درگاه تو

سراپای آن نامه بوسیده ام

زنام تو وان نامه ی نامدار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

سلامی بجانان فرستاده ام

بآرام دل جان فرستاده ام

زهی شوخ چشمی که من کرده ام

که جان را بجانان فرستاده ام

شکسته گیاهی من خشک مغز

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۱۷

 

اگر نام یارم ندانی که چیست

بگردان سپر نام شود روشنست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۶

 

چو سر برزد از برج شیر آفتاب

مرا نام او گشت روشن چو روز

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۴۳

 

چو با زر مرا پیش شاه آوری

بدانی که آن ماه را نام چیست

خواجوی کرمانی
 
 
sunny dark_mode