گنجور

 
خواجوی کرمانی

گر از جور جانان ننالی رواست

که دردی که از دوست باشد دواست

چه بویست کارام دل می برد

مگر بوی زلف دلارام ماست

عجب دارم از جعد مشکین او

که با اوست دایم پریشان چراست

نه تنها بدامش نهم پای بند

بهر تار مویش دلی مبتلاست

تو گوئی که صد فتنه بیدار شد

چو جادویش از خواب مستی بخاست

بتا بیش ازین قصد آزار من

مکن زانک هر نیک و بد را جز است

گدائی چو خواجو چه قدرش بود

که در خیل خوبان سلیمان گداست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عیوقی

هنوز آلت عقد ناکرده راست

که از هر سویی غلغل و نعره خاست

مشاهدهٔ ۱۴ مورد هم آهنگ دیگر از عیوقی
ناصرخسرو

بلی، بی‌گمان این جهان چون گیاست

جز این مردمان را گمانی خطاست

ازیرا که همچون گیا در جهان

رونده است همواره بیشی و کاست

اگر هرچه بفزاید و کم شود

[...]

اسدی توسی

نه جایی تهی گفتن از وی رواست

نه دیدار کردن توان کاو کجاست

مشاهدهٔ بیش از ۱۲۴ مورد هم آهنگ دیگر از اسدی توسی
عنصرالمعالی

به‌نام نکو گر بمیرم رواست

مرا نام باید که تن مرگ راست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه