ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۱ - در صفت پاسبان
پاسبان باید از نژاد اصیل
تا کند عیب خلق را تعدیل
پاسبان دوستدار خلق بود
رهبر و غمگسار خلق بود
پاسبان باید آدمیزاده
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۲ - گفتار دهم در صفت زن گوید
چادر و رویبند خوب نبود
زن چنان مستمند خوب نبود
جهل اسباب عافیت نشود
زن روبستهتربیت نشود
کار زن برتر است از این اسباب
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۳ - در صفت زن خوب
زنشناسم به روی همچو نگار
مالک ملک و درهم و دینار
مشربی باز و فکرتی روشن
بی عقیدت به گلخن و گلشن
شوهری زشت و ابله و بدخو
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۴ - صفت زن بد
نیز دانم زنی ثقیل وگران
در عزای حسین، جامهدران
خاندانش مقدس و مومن
شوی برنا و خود کثرالسن
پایبند امید و بستهٔ بیم
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۵ - در طبیعت زن
راست خواهی زنان معمایند
پیچ در پیچ و لای بر لایند
زن بود چون پیاز تو در تو
کس ندارد خبر ز باطن او
نیست زن پایبند هیچ اصول
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۶ - گل و پروانه
بامدادان به ساحت گلزار
بنگر آن جلوهٔ گل پر بار
گویی آن رنگ و بو وسیلهٔ اوست
تا کشد جرعهای ز ساغر دوست
گل که پروانه را به خویش کشد
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۷ - شعور پنهان و شعور آشکار
دو شعور است در نهاد بشر
آن غریزی و این به علم و خبر
آن نهانست و این دگر پیدا
و آن نهانی بود به امر خدا
آن شعوری که از برون در است
[...]

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۸ - خاتمهٔ کتاب شهید بلخی
بود روزی شهید بنشسته
درکتبخانه در به رخ بسته
نسخها چیده از یمین و یسار
بود سرگرم سیر آن گلزار
ناگه آمد ز در، گرانجانی
[...]
