گنجور

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۱ - در بیان آنکه چون عشق به مرتبه کمال رسد روی عاشق را از معشوق نیز بگرداند و در خود کند

 

عشق عاشق چو سر کشد به کمال

شود از غیر عشق فارغ بال

عشق را قبله گاه خود سازد

دل ز معشوق هم بپردازد

حب محبوب حب حب گردد

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۲ - حکایت مجنون

 

عشق مجنون بدین مقام رسید

از تک و پوی و گفت و گوی رهید

داد با خود ترانه ای نو ساز

عشقبازی به عشق کرد آغاز

آستین زد به هر نو و کهنی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۳ - مناجات

 

ای فروغ جمال تو خوبان

پرتو خوبی تو محبوبان

جلوه حسن تو کجاست که نیست

جذبه عشق تو کراست که نیست

همه ذرات مست عشق تواند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۴ - قصه عاشق شدن صاحب فتوحات مکیه قدس الله تعالی سره که عشق مفرط از دل وی سر زده بود و معشوق معین و معلوم نی

 

پیر توحید شیخ محیی الدین

آفتاب سپهر کشف و یقین

زانچه از ذوق خود بیان کرده ست

در فتوحات مکی آورده ست

که ز مغرب چو آمدم به دمشق

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۵ - قصه خواب دیدن علی بن موفق معروف کرخی و بشر حافی و احمد بن حنبل را قدس الله تعالی ارواحهم

 

شب علی موفق آن شه دین

رفت در خواب سوی خلد برین

دید شخصی لطیف و پاک سرشت

ایستاده به رهگذار بهشت

یک به یک را به چهره می نگرد

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۶ - قصه مشاهده کردن شیخ علی رودباری قدس سره مردن آن مرقع پوش شوریده حال را در محبت آن جوان مغرور به حسن و جمال

 

بوعلی رودباری آن شه دین

خسرو بارگاه صدق و یقین

رفت روزی به جانب حمام

تا سبک گردد از گرانی عام

دید از رقعه های گوناگون

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۷ - قصه عاشق شدن آن دختر ترسا بر آن جوان مسلمان و در مفارقت وی بر بستر مرگ افتادن و جان دادن

 

از صف صوفیان سبک سیری

در سیاحت گذشت بر دیری

دید آنجا یکی ز رهبانان

لیک در کسوت مسلمانان

گفت کای کهنه پیر دیرانی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۸ - قصه عاشق شدن کنیزک خلیفه بغداد بر غلام وی و از استیلای عشق وی خود را در دجله انداختن

 

نوبهاران خلیفه بغداد

بزم عشرت به طرف دجله نهاد

داشت در پرده شاهدی نوخیز

در ترنم ز پسته شکر ریز

چون گرفتی چو زهره در بر چنگ

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۹ - قصه آن جوان که بر دختر عم عاشق شد و در عشق وی نام دزدی بر خود نهاد و ناموس عم نگاه داشت و بدان سبب به مقصود رسید

 

نوجوانی نخورده نشتر غم

شد گرفتار عشق دختر عم

روز و شب در سرای عم می بود

در مقام رضای عم می بود

دمبدم روی دخترش می دید

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۰ - قصه عیینه و ریا

 

معتمر نام مهتری ز عرب

رفت تا روضه نبی یک شب

رو در آن قبله دعا آورد

ادب بندگی بجا آورد

ساخت بالین ز آستان نیاز

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۱ - حیران شدن معتمر در آنکه آن زاری کننده که بود و پشیمان شدن که چرا دنبال آواز نرفت

 

معتمر چون بدید صورت حال

بر ضمیرش نشست گرد ملال

گام زد در ره پریشانی

داد رخت خرد به حیرانی

کان همه نالش از زبان که بود

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۲ - رفتن معتمر دنبال آواز نالنده بار دوم و یافتن عیینه

 

آن بزرگ عرب چو این بشنید

جانب او شدن غنیمت دید

تا شود واقف از حقیقت راز

رفت آهسته از پی آواز

دید موزون جوانی افتاده

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۳ - باز نمودن عیینه صورت حال خود را پیش معتمر

 

روزی از روزها به کسب ثواب

رو نهادم به مسجد احزاب

روی در قبله وفا کردم

حق مسجد که بود ادا کردم

بستم از جان نماز را احرام

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۴ - غزل گفتن عیینه در حسب حال خود

 

شد خروشان به دلخراش آواز

غزل سینه سوز کرد آغاز

کای ز من دور رفته صد منزل

کرده منزل چو جانم اندر دل

گرچه راه فراق می سپری

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۵ - عزیمت کردن معتمر و عیینه به جانب مسجد احزاب در طلب ریا

 

خسرو صبح چون علم بر زد

لشکر شام را به هم بر زد

هر دو کردند ازان حرم به شتاب

چاره جو رو به مسجد احزاب

تا به پیشین قدم بیفشردند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۶ - برخاستن معتمر به چاره سازی عیینه و وی را به مجلس انصار بردن و همراه ایشان از برای خواستگاری ریا پیش پدر وی رفتن

 

معتمر گفت با وی از دل پاک

کای عیینه مباش اندهناک

کانچه دارم ز ملک و مال به کف

گرچه اسباب حشمت است و شرف

همه صرف تو می کنم امروز

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۷ - مشورت کردن پدر ریا با ریا در خواستگاری کردن وی از برای عیینه

 

این سخن گفت و از زمین برخاست

غضب آمیز و خشمگین برخاست

چون درآمد به خانه ریا گفت

کز چه رو خاطرت چنین آشفت

گفت از آن رو که جمعی از انصار

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۸ - قبول کردن معتمر آنچه پدر ریا خواست و عقد بستن ایشان به یکدیگر

 

معتمر گفت آن منم اینک

هر چه خواهی ضمان منم اینک

خواست چندان زر تمام عیار

که مثاقیل آن رسد به هزار

بعد ازان نیز ده هزار درم

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۹ - فرستادن پدر ریا را بعد از چهل روز همراه عیینه به مدینه و پیش گرفتن حرامیان و هلاک شدن بر دست ایشان

 

بعد چل روز کز نشاط و سرور

حال بگذشتشان بدین دستور

داد اجازت پدر که ریا را

ماه شهر و غزال صحرا را

به عروسی سوی مدینه برند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۰ - رسید معتمر بعد از چندگاه به سر قبر ایشان و بر آنجا درختی دیدن پر خطهای زرد و سرخ

 

بعد شش سال معتمر یا هفت

به سر روضه نبی می رفت

راه عمدا بر آن دیار افکند

بر سر قبرشان گذار افکند

دید بر خاک آن دو اندهمند

[...]

جامی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode