نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
یافتم در کرشمه دستوری
کز میان دور گردد آن دوری
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سهشنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم
پدر مهربان از آن دوری
گرچه رنجید داد دستوری
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سهشنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم
وانگهی بر طریق معذوری
خواست از شاه شهر دستوری
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
گرچه تیمار یابم از دوری
خواهم از خدمت تو دستوری
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
لیک شرط آن بود به دستوری
کز طمع هست بنده را دوری
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
چونی از خستگی و رنجوری؟
کز برت باد فتنه را دوری
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۳ - آگاهی بهرام از لشکرکشی خاقان چین بار دوم
شه شنیدم که داشت دستوری
ناخدا ترسی از خدا دوری
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۸ - در ختم کتاب و دعای علاء الدین کرپ ارسلان
گر نرنجی ز راه معذوری
گویمت نکتهای به دستوری
عراقی » عشاقنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - در تصفیهٔ نهاد گوید
عرش در جنب قدرتش موری
عقل نزدیک وحدتش دوری
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳۰ - باز گستاخی و حسد کردن مریدان بعد از آنکه توبه و استغفار کرده بودند
با تو مسکین که کم ز عصفوری
چه کند فکر کن چه مغروری
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴۷ - در بیان این حدیث که اشدالبلاء علی الانبیاء ثم علی الاولیاء الاقرب فالاقرب
ذوق مردان حق بود ن و ری
زان پذیرد خراب معموری
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳۱ - در تفسیر این آیه که ولنبلونکم بشیئی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس و الثمرات و بشر الصابرین. و هم در تفسیر این آیه که عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئاً و هو شر لکم و اللّه یعلم و انتم لاتعلمون
میبرد هر یکی از او نوری
دیو از بخششش شده حوری
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۷ - در بیان آنکه عالم چون کوهی است. و افعال و اقوال آدمیان چون صداها که بشخص وا میگردد بدی را بدی و نیکی را نیکی که انالانضیع اجرمن احسن عملا
تا که هستی بهوش از او دوری
مست مشمار خود که مخموری
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۸
گر ز شیرینلبی کنم شوری
گو سلیمان عَفُو کن از موری
فرشِ سلطان عجب نباشد اگر
عار دارد ز دامنِ عوری
این که گویند دوست دوست مدار
[...]
اوحدی » جام جم » بخش ۴۹ - در تحریص بر کم راندن شهوت و احتیاط در توالد و تناسل
چه بزاید خود از چنان کوری؟
خاصه در وحشت چنان گوری