گنجور

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۳ - آگاهی بهرام از لشکر‌کشی خاقان چین بار دوم

 

شه شنیدم که داشت دستوری

ناخدا ترسی از خدا دوری

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۸ - در ختم کتاب و دعای علاء الدین کرپ ارسلان

 

گر نرنجی ز راه معذوری

گویمت نکته‌ای به دستوری

نظامی
 

عراقی » عشاق‌نامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - در تصفیهٔ نهاد گوید

 

عرش در جنب قدرتش موری

عقل نزدیک وحدتش دوری

عراقی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳۰ - در بیان آنکه سرّ به نااهل نشاید گفتن که او را زیان دارد. زیرا هر سخن را سرّی است و هر سرّی را سرّی دیگر هرکه سخن را داند و سر سخن را نداند ناچار کژ رود و باز سر پیش سر سر همچون سخن است، کسی که سر سر را نداند شنیدن سر زیانش دارد از این سبب موسی علیه‌السلام آن شخصی را که از حضرتش زبان و حوش و طیور التماس می‌کرد منع می‌فرمود و می‌گفت سلیمانی باید که از دانش زبان مرغان زیان نکند، در حق تو دانستن آن زهر قاتل است. باز وی لابه می‌کرد و موسی منع می‌فرمود تا سؤال و جواب از حد گذشت. آخرالامر گفت «ای موسی اگر همه نباشد باری زبان خروس و سگ که در خانه و بر درند بیاموز تا محروم نروم.» موسی زیان آنرا در آن آموختن مشاهده می‌فرمود، چندانکه منعش می‌کرد ممکن نمی‌شد و پند موسی را قبول نمی‌کرد، تا عاقبت آندو زبانرا به وی آموخت و فرمود که «یقین دان که از دانش این زیانمند خواهی شدن.»

 

کل تنی تو ز بحر از آن دوری

چونکه در جان روی شوی نوری

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۷ - در بیان آنکه بعد از وصول به حق که آن منزلست و نهایت کار خواص است، اخص خواص را در عین حق سیری دیگر است که آن سیر در منزل است. سیر راه نهایت دارد. اما سیر منزل را نهایت نیست. زیرا سیر راه از خود گذشتن است و خودی آدمی را آخری هست اما سیر منزل را که در خداست و عالم حق و وصال، آن را آخری نیست و در تقریر آنکه اهل جسم از اولیای راستین اسرار حق و شرح وصال و مستی عشق را میشنوند. و چون بدان مقام نرسیده‌اند مستی شهوات را که حجاب حقیقی خود آن است مستی حق و وصال می‌پندارند و دعوی نبوت و ولایت می‌کنند. و ایشان خود بدترین خلق‌اند. چنانچه مگسی دریا و کشتی و کشتی‌بان شنیده بود، ناگاه کمیز خری دید، بر سرش کاه برگی جست و بر سر آن کاه برگ نشست و سو بسو میرفت و از کوتاه‌نظری و قصور همت میگفت که اینک دریا و کشتی و من کشتی‌بان، احوال این گمراهان که خود را واصل می‌پندارند همچنان است

 

گر زمائی چرا ز ما دوری

از چئی در ظلام اگر نوری

سلطان ولد
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۸

 

گر ز شیرین‌لبی کنم شوری

گو سلیمان عَفُو کن از موری

فرشِ سلطان عجب نباشد اگر

عار دارد ز دامنِ عوری

این که گویند دوست دوست مدار

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۹ - در صفت علم

 

راز چرخ و فلک بدین دوری

نه هم از علم یافت مشهوری؟

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۴۹ - در تحریص بر کم راندن شهوت و احتیاط در توالد و تناسل

 

چه بزاید خود از چنان کوری؟

خاصه در وحشت چنان گوری

اوحدی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode