×
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز
سر ز جیب یکی بر آورده
واندگر را ز در بدر کرده
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل اول » بخش ۹ - الفرقة الثانیة
گاه تقلید فلسفی کرده
گاه حجت ز حشوی آورده
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب سوم » بخش ۴ - حکایت
هیچ تبدیل خلق ناکرده
وز عزازیل عشوهها خورده
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل ششم » بخش ۲ - حکایت
اندر آنجا مقام خود کرده
چون در آب و گیاه پرورده
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل هشتم » بخش ۴ - حکایت
روز و شب از گرسنگی مرده
وآن دونان حرام ناخورده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۵۹ - در بیان آنکه اکثر خلق عالم روی پرستش در موهوم و مخیل خود دارند
روی تعظیم خود در او کرده
مهر او در درونه پرورده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۶۹ - در ذکر اصحاب تفرقه علی طبقاتهم
سوی هر خشت از آن که رو کرده
در فیضی به رخ برآورده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۰۳ - قصه غوری و حج رفتن او به یک تگ و بازگشتن او از منزل اول
چند باشی تو نیز افسرده
جنبشی کن اگر نه یی مرده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۵۲ - تنبیه للغافلین و ایقاظ للنائمین
پیش عارف که ره به حق برده
زنده حق است و غیر حق مرده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۰ - در بیان آنکه کاملان و عارفان را ملاحظه صورت کثرت از مشاهده سر وحدت باز نمی دارد
گرمی مهر را شود پرده
که فتد بر یتیمی افسرده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۱ - اشارت به بعضی از اوصاف و اخلاق حضرت خواجه و اصحاب ایشان ابقاهم الله تعالی ما أمکن البقاء و رقاهم ما تیسر الارتقاء
فی المثل گر هزار دل مرده
از هواهای نفس افسرده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۱ - رجوع به تمامی قصه
خفته مرده ست و عشق با مرده
نیست جز کار جان افسرده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۴ - جواب گفتن پدر پسر را
روی در روی یکدگر کرده
باده از جام یکدگر خورده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۷ - قصه عاشق شدن آن دختر ترسا بر آن جوان مسلمان و در مفارقت وی بر بستر مرگ افتادن و جان دادن
آمدش بر درون آزرده
زخم صد مادر پسر مرده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۸ - قصه عاشق شدن کنیزک خلیفه بغداد بر غلام وی و از استیلای عشق وی خود را در دجله انداختن
دست در گردن هم آورده
رخ نهفتند هر دو در پرده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۰ - قصه عیینه و ریا
منم اکنون و جانی آزرده
زو دو صد زخم بر جگر خورده