ملکالشعرا بهار » چهارپارهها » خمسه مسترقه
شش اول دو «لا» و سوم «لب»
چارم و پنجم و ششم هم «لا»
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱ - گفتار نخست در عظمت ذات باریتعالی و نقص ادراک بشر
آن قدر دیدم و شنیدم تا
گوش کرگشت و چشم نابینا
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲ - گفتار دوم در خلقت جهان
جای آرام و آب و نور و هوا
هست کافی به رفع حاجت ما
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳ - در مذمت مخدرات و مسکرات
هست با شیخ و شحنه تیغ و عصا
کس نیارد چخید با رؤسا
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴ - گفتار سوم سبب نظم کتاب
گفت تفتیشکی کنیم اینجا
تا چه باشد نوشتههای شما
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۰ - حکایت حاج واعظ قزوینی
چون بکردم مراد خویش ادا
هیجانی فتاد در دلها
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۰ - حکایت حاج واعظ قزوینی
چون بجستند خونیان زآنجا
سرپلیس وپلیس شد پیدا
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۰ - حکایت حاج واعظ قزوینی
حیف باشدکه جلسهٔ فردا
من نباشم میان جمع شما
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۱ - در نیکامی و بدنامی می گوید
گوید از کینه در حق اجماع
که همج اا خواندشان علی و رعاع اا
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۷ - خواب دیدن بهار سنائی را
وز عمامهٔ سپید چون قدما
بُد سِجاف کلاه او پیدا
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۷ - خواب دیدن بهار سنائی را
چون درآمد میان حلقهٔ ما
خاستم من به حرمتش برپا
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۰ - در صفت شیّادان لفّاظ که با دانستن چند اصطلاح خود را عالم نامیده و درمجالس سخن می گویند
نام رنده شنیده و گونیا
گِرد از نیمگِرد کرده جدا
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۱ - نیرنگ رفیق طرار در دیدن روی زن یار
نرمک آواز کرد خاتون را
هر دو رفتند و شوی ماند بجا
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۴ - در مسافرت کردن شوهر و سپردن خانه و زن خود بهدست رفیق بدگوهر
از قضا نیستی تو هم تنها
پیشت آید رفیق تازهٔ ما
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۸ - داستان مرد حکیم
چارمین، در مسافرت زن را
بنهادی به خانهٔ تنها
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۲ - عاقبت کار وجدانفروش و رها شدن رفیق از بند
یکی از دوستان رسیدش پیش
مرد ازوجستحالهمسرخوا
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۵ - پنجمین ماه در زندان
آن یکی کرده با زنش دعوا
آن دگر قرض خود نکرده ادا
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۶ - حبس شدن مدیر ناهید در اتاق بهار
گفتمش: السلام رند دغا
توکجا این حسابها زکجا
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۶ - حبس شدن مدیر ناهید در اتاق بهار
کار او شاهنامه است و دعا
آن برای خود این برای خدا