جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۴۱ - تتمه سخن
بهر اهل فتوح فاتحه خواند
وز پی فاتحه معارف راند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۴۱ - تتمه سخن
از کرامات آن دقایق خواند
وز مقامات این حقایق راند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۴۳ - تتمه سخن
به سخن شیخ روز را گذراند
به حیل شام را به چاشت رساند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶۴ - در بیان آنکه هر چیزی را که با معشوق در اموری مشابهت باشد به قدر مشابهت عاشق را به او میل افتد
نرگس مست را بخواباند
که به چشمان مست او ماند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۰ - در بیان آنکه کاملان و عارفان را ملاحظه صورت کثرت از مشاهده سر وحدت باز نمی دارد
با همه بی همه فرس می راند
در معارف گهر همی افشاند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۰ - در بیان آنکه کاملان و عارفان را ملاحظه صورت کثرت از مشاهده سر وحدت باز نمی دارد
دم آبی به تشنه ای نرساند
شعله آتش کسی ننشاند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۵ - در بیان آنکه شرط صحبت آنست که همه اصحاب در معرض آن باشند که چون در یکدیگر عیبی بینند به قول یا فعل دفع آن بکنند
تا ز دامانش آن بیفشاند
پا به دامن کشید نتواند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » اعتقادنامه » بخش ۱۵ - اشارة الی ختمیته صلی الله علیه و سلم
دین همین شرع و دین او داند
همه کس را به دین او خواند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶ - اذن کردن حق سبحانه و تعالی ملائکه را در امتحان کردن ابراهیم صلوات الرحمن علی نبینا و علیه
ماهی از آب صبر نتواند
ور کند صبر زنده کی ماند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۸ - حکایت
یک شب او را به پیش خویش نشاند
بر وی از بهر خواب افسون خواند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۲ - سؤال دیگر از جانب پسر و جواب عارف
چون به من میل باطن تو نماند
پیش من ظاهر تو را چه نشاند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۱ - اشارت به قربات اربع که مراتب ولایت است یعنی قرب نوافل و قرب فرایض و مقام جمع الجمع که مرتبه قاب قوسین است و مقام جمع احدیت که مرتبه اؤ ادنی است و خاصه پیغمبر ماست صلی الله علیه و سلم و کمل ورثه وی
هر که عرف مقربان داند
اهل قرب فرایضت خواند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۵ - قصه خواب دیدن علی بن موفق معروف کرخی و بشر حافی و احمد بن حنبل را قدس الله تعالی ارواحهم
سعدا را به خلد می خواند
اشقیا را ز خلد می راند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۰ - رسید معتمر بعد از چندگاه به سر قبر ایشان و بر آنجا درختی دیدن پر خطهای زرد و سرخ
زاهل دل هر که آن رقم خواند
حال آن کشتگان غم داند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۲ - خریدن تاجر تحفه را و به خانه بردن و جذبه رسیدن مر او را
او هم آنجا ز دیده خون می راند
شعرها حسب حال خود می خواند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۴ - به هم رسیدن شیخ سری قدس سره و تاجر و خریداری کردن شیخ سری تحفه را از وی
بر سریر محبتم بنشاند
وزدو صد رنج و محنتم برهاند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۹ - حکایت پیر دهقان و خم پر خوشه گندم یافتن وی و تفحص نمودن پادشاه که آن در کدام تاریخ بوده است
حالی آن را به پیش شاه رساند
شاه آن را بدید و حیران ماند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۲ - چون حرف نخست از ظالم برود جز سه حرف الم نماند این اشارت به آن است که چون سر به گریبان عدم در خواهد کشید جز الم چیزی نخواهد دید و لفظ سیاست که متضمن سه حرف یاس است مبنی از آن معنی است که می باید که سیاست ظالم متضمن یاس کلی وی بود از ارتکاب مظالم
زجر کم دفع ظلم نتواند
فصد ناقص مرض بشوراند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۶ - حکایت هرمز بن کسری و منادی فرمودن وی سپاه را که به کشت کس درمیایید و بریدن گوش آن کس که آن منادی را گوش نکرد
روزی از همرهی سلطان ماند
اسب در کشتزار دهقان راند
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۹ - حکایت شبروی محمود غزنوی و از هر کس خبر بدی و نیکی خود پرسیدن و از بدی بریدن و بر نیکی آرمیدن
محمل آخر به ملک باقی راند
نام او تا به حشر باقی ماند