گنجور

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵

 

هر که هر بامداد پیش کسیست

هر شبانگاه در سرش هوسیست

دل منه بر وفای صحبت او

کآنچنان را حریف چون تو بسیست

مهربانی و دوستی ورزد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴

 

ای به باد هوس در افتاده

بادت اندر سر است یا باده

یک قدم بر خلاف نفس بنه

در خیال خدای ننهاده

راه گم کرده از طریق صلاح

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - در مدح امیر سیف‌الدین (محمد)

 

شکر و فضل خدای عزوجل

که امیر بزرگوار اجل

شرف خاندان و دولت و ملک

خانه تحویل کرد و جامه بدل

دیوش از راه معرفت می‌برد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در وداع ماه رمضان

 

برگ تحویل می‌کند رمضان

بار تودیع بر دل اخوان

یار نادیده سیر، زود برفت

دیر ننشست نازنین مهمان

غادر الحب صحبةالاحباب

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - پند

 

ای که پنجاه رفت و در خوابی

مگر این پنج روزه دریابی

تا کی این باد کبر و آتش خشم

شرم بادت که قطرهٔ آبی

کهل گشتی و همچنان طفلی

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۹

 

احدا سامع المناجات

صمدا کافی المهمات

هیچ پوشیده از تو پنهان نیست

عالم السر و الخفیات

زیر و بالا نمی‌توانم گفت

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

به سکندر نه ملک ماند و نه مال

به فریدون نه تاج ماند و نه تخت

بیش از آن کن حساب خود که تو را

دیگری در حساب گیرد سخت

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

یکی از بخت کامران بینی

دیگری تنگ عیش و کوته‌دست

آن در آن چاه خویشتن نفتاد

وین برین تخت خویشتن ننشست

تاج دولت خدای می‌بخشد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷

 

عیب آنان مکن که پیش ملوک

پشت خم می‌کنند و بالا راست

هر که را بر سماط بنشستی

واجب آمد به خدمتش برخاست

چون مکافات فضل نتوان کرد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱

 

مرکب از بهر راحتی باشد

بنده از اسب خویش در رنجست

گوشت قطعا بر استخوانش نیست

راست خواهی چو اسب شطرنجست

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

پدرم بندهٔ قدیم تو بود

عمر در بندگی به سر بردست

بنده‌زاده که در وجود آمد

هم به روی تو دیده بر کردست

خدمت دیگری نخواهد کرد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۵

 

دست بر پشت مار مالیدن

به تلطف نه کار هشیارست

کان بداخلاق بی‌مروت را

سنگ بر سر زدن سزاوار است

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۶

 

گر سفیهی زبان دراز کند

که فلانی به فسق ممتازست

فسق ما بی‌بیان یقین نشود

و او به اقرار خویش غمازست

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۹

 

ره نمودن به خیر ناکس را

پیش اعمی چراغ داشتنست

نیکویی با بدان و بی‌ادبان

تخم در شوره‌بوم کاشتنست

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳۲

 

ماه را دید مرغ شب پره گفت

شاهدت روی و دلپذیرت خوست

وینکه خلق آفتاب خوانندش

راست خواهی به چشم من نه نکوست

گفت خاموش کن که من نکنم

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴۲

 

به تماشای میوه راضی شو

ای که دستت نمی‌رسد بر شاخ

گر مرا نیز دسترس بودی

بارگه کردمی و صفه و کاخ

و آدمی را که دست تنگ بود

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴۹

 

پسر نورسیده شاید بود

که نود ساله چون پدر گردد

پیر فانی طمع مدار که باز

چارده ساله چون پسر گردد

سبزه گر احتمال آن دارد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۴

 

مرد دیگر جوان نخواهد بود

پیریش هم بقا نخواهد کرد

چون درخت خزان که زرد شود

کاشکی همچنان بماندی زرد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۵

 

ملک ایمن درخت بارورست

زو قناعت به میوه باید کرد

چون ز بیخش برآورد نادان

میوه یک بار بیش نتوان خورد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۷

 

آدمی فضل بر دگر حیوان

به جوانمردی و ادب دارد

گر تو گویی به صورت آدمیم

هوشمند این سخن عجب دارد

پس تو همتای نقش دیواری

[...]

سعدی
 
 
۱
۲
۳
۵