گنجور

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

تو و از ناز سرگرانی‌ها

من از شوق جان‌فشانی‌ها

پیش قد تو نوجوان خجل است

سرو نوخیز از جوانی‌ها

هست نخلی قدت که برنخورد

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

گر بعاشق سر عتابش نیست

هرچه گویم چرا جوابش نیست

گر نه کارم بهجر خویش گذاشت

بهر قتلم چرا شتابش نیست

کوی عشقست چون گذرگه سیل

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

خوانم او را دعا همین باشد

وز دعا مدعا همین باشد

بس درین محفلم می و معشوق

تا همانست و تا همین باشد

رودم دل کجا ز کنج لبت

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

بدی از نیک بر نمی‌آید

کار زهر از شکر نمی‌آید

من براهش ز خویش بیخبرم

باز گویش خبر نمی‌آید

پیش آهم چه خیزد از دوزخ

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

ماه من مهرپروری که مپرس

شاه من دادگستری که مپرس

بی‌تو هر قطره اشک من بحریست

باشدم دیده تری که مپرس

مژه‌ام رشته گهر شده است

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸

 

ای صبا صبحدم چون‌رسی سوی او

حال من عرضه ده با سگ کوی او

مدتی شد که من از آن گلم بی‌خبر

تا رسد غافلم از کجا بوی او

از خطش شد مرا دوخته چاک دل

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

آمد امروز یار دیرینه

تازه شد خارخار دیرینه

غمم اکنون نمیخورد که مراست

غم او غمگسار دیرینه

یار دیرینه‌ایم و حیف که نیست

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

تلخ‌کامم من از شکرخندی

که ز هر خنده بکشند قندی

او به من رام شد ببین با هم

سست‌عهدیّ و سخت‌پیوندی

تلخ‌کامان عشق را چه علاج

[...]

مشتاق اصفهانی
 
 
sunny dark_mode