×
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » مستزاد » شمارهٔ ۱
هر زمانی من دلسوخته را
بدود اشک و بگیرد دامن
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » مستزاد » شمارهٔ ۱
فتنه باشد که در آئی روزی
نیمه مست از در کاشانه ی من
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » مستزاد » شمارهٔ ۱
گوش کن ناله خواجو بصبوح
چون بوقت سحر از طرف چمن
جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۱۲
ای که در شرع خداوندان حال
می کنی از سنت و فرضم سؤال
سنت آمد رخ ز دنیا تافتن
فرض راه قرب مولا یافتن
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۳ - تاجور ساختن این شاهد غیبی به بی عیبی مباهی به تاج بسمله که مرصع است به جواهر اسماء و صفات الهی
ابتدی بسم الله الرحمن
الرحیم المتوالی الاحسان
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۵ - دست تضرع به مناجات برآوردن و در حلقه اجابت قبله حاجات استوار کردن
چیره کن بر شجر سدره چمن
صرصر بیخ کن شاخ شکن
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۶ - تخم درود در زمین معذرت کاشتن و خوشه مغفرت درودن و توشه آخرت برداشتن
گنبد خاک پس پشت فکن
راند از آفاق برون گنبد زن
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۸ - در دعای دوام دولت سایه شهریاری که سایه دولت شهریاران به خاک مذلت افتاده اوست و استدعای مزید رفعت تاجداری که تخت رفعت تاجداران به پای خدمت ایستاده اوست
حامی بیضه گیتی ز فتن
بر سر فتنه گران بیضه شکن
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰ - عقد اول در پرده گشایی از گشادگی دل و بیان آنکه در پهلوی راستان به وی توان رسید محروم ماند هر که در پهلوی خویش طلبید
کی کشد سبزه سر از خاک چمن
رشته ابر نیفکنده رسن
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۳ - عقد دوم در شرح سخن که شریف ترین گوهر صدف آدمیت است و لطیف ترین زیور شرف محرمیت
در بلورین صدف چرخ کهن
نیست والاگهری به ز سخن
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۳ - عقد دوم در شرح سخن که شریف ترین گوهر صدف آدمیت است و لطیف ترین زیور شرف محرمیت
زیر این دایره بی سر و بن
نتوان مدح سخن جز به سخن
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۶ - عقد سیم در کلام منظوم که ان من الشعر لحکمة عبارتیست از حکمت آمیزی او و ان من البیان لسحرا اشارتیست به سحرانگیزی او
چشم از ابهام کند چشمک زن
فتنه در انجمن وهم فکن
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۷ - حکایت شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی رحمه الله که چون این بیت بگفت که « برگ درختان سبز در نظر هوشیار، هر ورقی دفتریست معرفت کردگار » یکی از اکابر در واقعه دید که جمعی از ملائکه طبقهای نور از بهر نثار وی میبرند
سعدی آن بلبل شیراز چمن
در گلستان سخن دستانزن
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۲۲ - عقد پنجم در بیان یکتایی و برهان بی همتایی حق سبحانه که در بیان و برهان همه زبان آوران یکسانند و همه بی زبانان یکزبان
سنگ بر بتکده آزر زن
در جهان صیت خلیلی افکن