گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

انماالله اله واحد

و هو الغایب و هو الشاهد

می کند در همه اضداد ظهور

نیست با هیچ یک از اشیا ضد

سر وحدت به بطونش راجع

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

ای پریرخ مرو از خانه ما

رحم کن بر دل دیوانه ما

در غم عشق تو افسانه شدیم

بنشین گوش کن افسانه ما

ازمی عشق چو پیمانه پریم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

ای دو گیسوت شب قدر و برات

جان فدا کرده برات اهل نجات

یافت بر خاک درت جا سر من

نلت من بابک اعلی الدرجات

سبزه خط تو بالای لب است

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

گوهر عشق تو را دل صدف است

ناوک درد تو را جان صدف است

بحر اسرار شناسد خود را

شیخ مغرور که بادش به کف است

رخنه تیغ جفایت به سرم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

آنچه در عشق توأم دمبدم است

رنج بر رنج و الم بر الم است

شاد باد از تو دل پر هوسان

گر من از غصه بمیرم چه غم است

نیست برمن ستم از تیغ تو زخم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

پشتم از بار بلا خم شده است

قوسی از دایره غم شده است

بس که گریم صف ارباب طرب

گرد من حلقه ماتم شده است

کوی تو تا حرم اهل صفاست

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

چندم از خویش جدا خواهی داشت

برمن این داغ روا خواهی داشت

همچو مورم به سر راه وفا

در لگد کوب جفا خواهی داشت

می کنی پی سپرم جان به فدات

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

دمبدم دیده که خون می ریزد

دل خون گشته برون می ریزد

دل یکی قطره خون دیده ازو

سیل خون این همه چون می ریزد

در تنم می فکند زلزله هجر

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

سبزه از طرف چمن می خیزد

خطت از برگ سمن می خیزد

لاله با داغ تو خفته ست به خاک

زان به خون غرقه کفن می خیزد

گر سبک سر ننهد تن به رهت

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

نام لبت چون به زبان می آید

آب حیاتم به دهان می آید

هر نفسی پیش لب جانبخشت

خضر به دریوزه جان می آید

رخش جفا بر سر ما می رانی

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳

 

بی تو دارم ز جدا مردن بیم

روی بنما که کنم جان تسلیم

شد دو نیم از تو دل خسته چرا

از من خسته دلی بر یک نیم

دارم ای اختر فرخنده ز تو

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸

 

بی رخت چون به چمن راه کنم

سوی گل بنگرم و آه کنم

شرح حالم چو غم آرد حاشا

که ز حال خودت آگاه کنم

قصه هجر دراز و تو ملول

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲

 

یار نی روی به گلشن چه کنم

جلوه سوری و سوسن چه کنم

منظر دیده روشن رخ اوست

بی رخش دیده روشن چه کنم

شب چو درنایدم آن ماه ز در

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷

 

وقت گل ترک می و جام که چه

دوری از یار گل اندام که چه

مجلس آراست گل توبه شکن

توبه از باده گلفام که چه

می پرستان همه در رقص طرب

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۰

 

ای چو جان در دل من جا کرده

عقل را عشق تو شیدا کرده

هر که امروز رخت دیده به نقد

پشت بر نسیه فردا کرده

کی کند روی تماشا به بهشت

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

ای که در تاج و نگین داری روی

تا به کی تاج و نگین خواهد ماند

ملک هستی همه طی خواهد شد

نه زمان و نه زمین خواهد ماند

تا توانی به جهان نیکی کن

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۴۰

 

گفته ای کعبه بود خانه من

لیکن این پیش خرد ممنوع است

نه در او« امنهم من خوف » است

نه در او« اطعمهم من جوع » است

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۸

 

بر دل از رنج طمع بار منه

طلب بی طمعی آخر به

جامی
 
 
sunny dark_mode