گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶

 

امن الرقیب نوائب الایام

فسرت و عم عجائب الایام

ما شبت من کبر و شیب هامتی

صرف الهوی و شوائب الایام

لدغ المقارب لا یوترغب ما

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹

 

باز محنت زده دورانم

باز در ششدره حرمانم

باز در کنج فنا محزونم

باز بر خوان بلا مهمانم

باز ازین دایره ها چون پرگار

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

آب آن عارض خرم برخاست

تاب آن طره پر خم برخاست

آنکه بی عشق تو درمانم بود

شاد بنشست و ز ماتم برخاست

وانکه می کرد سر اندر سر غم

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

به دلی وصل تو در نتوان یافت

جانی و بر تو ظفر نتوان یافت

راحت دل ز تو چون شاید بست

کز تو جز خون جگر نتوان یافت

از که پرسم خبر وصل تو من

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

رخ تو قهر قمر خواهد کرد

لب تو قصد شکر خواهد کرد

آفتاب رخ تو تیغ چو زد

آسمان ماه سپهر خواهد کرد

کان پر گوهر یعنی دهنت

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

بلبلان رخت به باغ افگندند

زاغ را بار سفر می بندند

دل لاله به عبیر آلودند

دهن باد به مشگ آگندند

باغ با باد صبا هم سخن است

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

دوش دلبند من آن مهر گسل

آنکه زو ماه به خوبی است خجل

مست و مدهوش در آمد در شهر

شهر را ولوله زو شد حاصل

شمع در پیش و جهانی زن و مرد

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

گر ترا راحت جان می گویم

آشکارا نه نهان می گویم

من ترا جان و دل ای عهدشکن

از میان دل و جان می گویم

به غمم شاد شوی می دانم

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

حسن او بار دگر می بینی

عکس رخسار قمر می بینی

من نبینم ز دهانش اثری

تو بگو هیچ اثر می بینی؟

از میانش به خدا بر تو دهم

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸

 

به خدایی که بر میان قلم

از برای سخن کمر بسته است

که مرا از نهیت فرقت تو

دل پراکنده و جگر خسته است

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳

 

به خدایی که نفس ناطقه را

با تن تیره آشنایی داد

که مرا کم شبی چراغ حیات

بی جمال تو روشنایی داد

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۵

 

دین پناها! دم جانبخش ترا

نفس روح امین می گویم

وز سخن های تو یک نادره را

رشگ صد در ثمین می گویم

نیست مثل تو نه در صوب عراق

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 
 
sunny dark_mode