گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۹۵

 

چه شبی بود که آن نرگس خواب آلوده

دست در گردنم انداخت شراب آلوده

نکند طالع نامرد اگر کوتاهی

می کشم پرده ازان روی حجاب آلوده

باش تا پیش لب آرند ترا دلسوزان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۹۶

 

به ستم کی رود از جای دل غم دیده؟

این سپندی است که مرگ بسی آتش دیده

زخم ناسور من از حسرت مشک است کباب

شانه زلف سیاهش به سمن پیچیده

گوهر راز مرا بر کف اظهار گذاشت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۴

 

چهره را صیقلی از آتشِ می ساخته‌ای

خبر از خویش نداری که چه پرداخته‌ای

ای بسا خانهٔ تقوی که رسیده‌ست به آب

تا ز منزل عرق‌آلود برون تاخته‌ای

در سرِ کوی تو چندان که نظر کار کند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۵

 

تا ز رخسار چو مه پرده برانداخته‌ای

سوز خورشید به جان قمر انداخته‌ای

در سراپای تو کم بود بلای دل و دین؟

که ز خط طرح بلای دگر انداخته‌ای

دولت حسن تو وقت است شود پا به رکاب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۶

 

تا رخ از باده گلرنگ برافروخته‌ای

جگر لاله‌عذاران چمن سوخته‌ای

نیست صیدی که دلش زخمی مژگان تو نیست

گرچه از شرم و حیا باز نظر دوخته‌ای

می‌توانی به نگاهی دو جهان را دل داد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۷

 

روی دل با همه کس در همه جا داشته ای

در ته پرده نیرنگ چها داشته ای

تو که باور نکنی سوز من سوخته را

دست بر آتشم از دور چرا داشته ای؟

از دل خسته ما نیست غباری بر جا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۸

 

دست اگر در کمر راهبر دل زده ای

بی تردد به میان دامن منزل زده ای

دامن خضر رها کن که دلیل تو بس است

پشت پایی که بر این عالم باطل زده ای

می شود شهپر توفیق، اگر برداری

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۹

 

طعمه مور شوی گرچه سلیمان شده‌ای

زال می گردی اگر رستم دستان شده‌ای

ای که چون موج به بازوی شنا می نازی

عنقریب است که بازیچه طوفان شده‌ای

عالم خاک بجز صورت دیواری نیست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۰

 

شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای

چشم بد دور که سرفتنه دوران شده ای؟

هر چه در خاطر عاشق گذرد می دانی

خوش ادایاب و ادافهم و ادادان شده ای

تو که هرگز سخن اهل سخن نشنیدی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۱

 

در کدامین چمن ای سرو به بار آمده‌ای؟

که رباینده‌تر از خواب بهار آمده‌ای

با گل روی عرقناک، که چشمش مرساد!

خانه‌پردازتر از سیل بهار آمده‌ای

چشم بد دور که چون جام و صراحی ز ازل

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۲

 

دلربایانه دگر بر سر ناز آمده‌ای

از دل من چه به جا مانده که باز آمده‌ای

از عرق زلف تو چون رشته گوهر شده است

همه‌جا گرچه به تمکین و به ناز آمده‌ای

در بغل شیشه و در دست قدح، در بر چنگ

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۳

 

ای که از بی‌بصران راه خدا می‌طلبی

چشم بگشای که از کور عصا می‌طلبی

ای که داری طمع وقت خوش از عالم خاک

نور از ظلمت و از درد صفا می‌طلبی

ای که داری طمع مهر و وفا از خوبان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۴

 

نی خود را بشکن گر شکری می طلبی

برگ از خود بفشان گر ثمری می طلبی

خبری نیست که در بیخبری نتوان یافت

بیخبر شو ز جهان گر خبری می طلبی

از خودی تا اثری هست، دعا بی اثرست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۵

 

می گزد راحتم ای خار مغیلان مددی

پایم از دست شد ای خضر بیابان مددی

تا به کی خواب گران پنبه نهد در گوشم؟

ای نوای جرس سلسله جنبان مددی

دانه ام خال رخ خاک شد از سوختگی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۶

 

چه ثمر می‌دهد آن دل که نه آبش کردی؟

به کجا می‌رسد آن پا که به خوابش کردی؟

نگهی را که کمندِ گهرِ عبرت بود

تو ز کوته‌نظری خرجِ کتابش کردی

خارِ پیراهنِ آرام بود عارف را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۷

 

نیست چون صبح ترا جز نفس معدودی

چه کنی چون دل شب تیره اش از هر دودی؟

نیست سرمایه عمر تو به جز یک دو سه دم

چه کنی صرف به دودی که ندارد سودی؟

دود اگر زلف ایازست ببر پیوندش

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۸

 

عیب صاحب هنران چند به بازار آری؟

چند ازان گلبن پر گل کف پر خار آری؟

هیچ کس گل نزند بر تو درین سبز چمن

گل اگر در قفس مرغ گرفتار آری

از کجان گر گذری راست درین عبرتگاه

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۹

 

اگر از موج خطر چشم به ساحل داری

در دل بحر همان آینه در گل داری

از دل تنگ کنی شکوه، نمی دانی حیف

که گشاد دو جهان در گره دل داری

گر شوی آه، نفس راست نخواهی کردن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۱۰

 

پرده بردار ز رخسار که دیدن داری

سربرآور ز گریبان که دمیدن داری

منت خشک چرا می کشی از آب حیات؟

تو که قدرت به لب خویش مکیدن داری

چشم بد دور ز مژگان شکار اندازت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۱۱

 

رخصت بوسه اگر از لب جامی داری

تلخ منشین که عجب عیش مدامی داری

سرفرازان جهان جمله سجود تو کنند

در حریم دل اگر راه سلامی داری

اگر از داغ جنون یافته ای مهر قبول

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۹
۵۰
۵۱
۵۲
۵۳
sunny dark_mode