گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن

 

هر کبوتر که بود برج جلالت وطنش

گر کند سوی وطن از سوی گردون سفری

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن

 

صاحبا تا سخن ابن یمین مدحت تست

نیست همچون سخن او بحلاوت شکری

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن

 

بر دعا ختم کند مدحت جاهت پس ازین

زانکه بر اوج مدیح تو خورشید فری

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن

 

دشمن تو بمثل اطلس گردون پوشد

همچو کرم قز اگر چند بگیرد خطری

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۹۵

 

سر برای تو که هم دردی و هم درمانی

جان فدای تو که هم زهری و هم تریاقی

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۹۵

 

جام می گیر که بر بام سماوات زنیم

عالم مرشدی و نوبت بواسحاقی

خواجوی کرمانی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۵۵

 

ای ز چشمان تو در دیده بختم خوابی

وز سر زلف تو در رشته جانم تابی

خنک آن باد که از خاک درت برخیزد

برزند چون بوزد آتش جان را آبی

ای ز نوش لب تو چشمه حیوان جامی

[...]

جلال عضد
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۶۰

 

هر که خواهد که بود پیش سلاطین بر پای

همچو شمعش نگریزد ز ثبات قدمی

ادب آن است که گر تیغ نهندش بر سر

بایدش داشت زبان گوش ز هر نیک و بدی

بعد از آن کارش اگر زانکه فروغی گیرد

[...]

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

چشم و ابروی تو گویند که در مذهب ما

حق بود کشتن عشاق و علیه الفتوی

با رقیب ار بسر من تو شبیخون آری

او میا گو بسر من همه وقتی تو بیا

مثل است اینکه بود مردن با یاران عید

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۰

 

آخر ای جان چه سبب همچو سر زلف بتان

با من دلشده دایم تو چنین برتابی

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۰

 

من به حسرت نگران تو و مردم گویند

بر لب دجله و مشتاق چرا بر آبی

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۰

 

مرغ عشق تو به اشکم همه شب غوطه زند

گر جهان آب بگیرد چه غمش مرغابی

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۰

 

گفتم ای دل برو و گوشه درویشی گیر

تا به کی رشته امّید وصالش بافی

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۰

 

او ندارد سر ما چند نشینی بر خاک

ز آتش عشق بگو تا به کی این بی آبی

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۰

 

چون که شد در سر غفلت نفس ای عمر عزیز

هیچ روزی دگرت نیست مگر دریابی

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۰

 

هیچ دانی که مرا قافله ی عمر گذشت

همچنان از سر غفلت تو چنین در خوابی

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۰

 

مگر از فیض الهی برسد کام جهان

ورنه ای دل تو به بحر غم بی پایابی

جهان ملک خاتون
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

ای درخشان ز رخت مهر سپهر عالی

سایه ات از رخ ذرّات مبادا خالی

ما چو ذرّه همه در سایه خورشید توایم

بر مدار از سر ما سایه ز فارغ بالی

دلم از زلف تو پیوسته پریشان حالست

[...]

شمس مغربی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲۲

 

با حسودان بداندیش چه ورزی یاری

قدر یاران نکوکیش چه نشناخته ای

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲۲

 

شرط یاری و وفاداریت این بود مگر

که بقصد دل من تیغ جفا آخته ای

حسین خوارزمی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۷
sunny dark_mode