×
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۸
چهره زرد ز خون بسته جگر ته به تهم
سرخرویی بجز این نیست ز بخت سیهم
جوی خون گرد من از دیده درآمد چه کنم
قوت پای ندارم که ازین جو بجهم
گر دهد جایگهم پیش خود آن سلسله موی
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۰
آنکه شب روز طرب کرد ز روی چو مهم
گر بتابد رخ خود وای بروز سیهم
آفتابی که من از یک نگهش زنده شدم
چکنم گر نکند از کرم خود نگهم
زان ز نخدان من مسکین چو بچاه افتادم
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۵
به تماشای تو بشفت بهار نگهم
ریخت گل روی تو در جیب و کنار نگهم
بی تو از دیدهٔ تر تا سر مژگان نرسد
بسکه افتد گره از اشک به تار نگهم
چشم بد دور، به سامان ز جمالش برگشت
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۲
ایکه دل برده ای از دست زچشم سیهم
بنده ام کرده ای از چیست نداری نگهم
خاک آندر شدم و بوسه زدم بر پایت
تا بدانی زمقیمان در بارگهم
خرقه ای از سگ کوی تو بتن پوشیدم
[...]