فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۱ - نیز در مدح امیر ابواحمد محمد بن محمود غزنوی
نتوان کردازین بیش صبوری نتوان
کار از آن شد که توان داشتن این راز نهان
با چنین حال زمن صبرو نهان کردن راز
همچنان باشد کز ریگ روان آب روان
تو ندانی که مراکارد گذشته ست ز گوشت
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح عضد الدوله امیر ابو یعقوب یوسف سپهسالار گوید
دی چو دیوانه بر آشفت و به زه کرد کمان
پیش او باز شدن جز به مدارا نتوان
خرگهی باید گرم وآتشی باید تیز
باده ای باید تلخ و خوش و رنگین و روان
مطربی جو بسر خم و تو در پیش بپای
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵ - در وزارت یافتن خواجه احمد بن حسن میمندی بعد از عزل شش ساله
میغ بگشاد و دگرباره بیفروخت جهان
روزی آمد که توان داد از آن روز نشان
روزی آمد که چنین روز همی دید زمین
روزی آمد که چنین روز همی یافت زمان
بوستانی که بدو آب همی راه نیافت
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - در مدح شمس الکفاة خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی
مکن ای ترک مکن قدر چنین روز بدان
چون شد این روز، درین روز رسیدن نتوان
گر بناگوش تو چون سیم سپیدست چه سود
تو ندانی که بود شب ز پس روز نهان
نه تو آورده ای آیین بناگوش سپید
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری ندیم سلطان محمود گوید
چند ازین تنگدلی ای صنم تنگ دهان
هر زمانی مکن ای روی نکو روی گران
می چنان خرد نیی تو که ندانی بدونیک
ناز بیوقت مکن وقت همه چیز بدان
خوبرویان را پیوسته بود قصد به دل
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۶ - نیز در مدح خواجه فاضل ابوبکر حصیری ندیم سلطان گوید
ای پسر نیز مرا سنگدل و تند مخوان
تندی و سنگدلی پیشه تست ای دل و جان
گر مثل گویم چشم تو بماند به دگر
هر زمان دست گرستن کنی و دست فغان
دوش باری چه سخن گفتم با تو صنما
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۵ - همو راست
نوبهارآمدو بشکفت بیکبار جهان
بر سر افکندزمین هر چه گهر داشت نهان
تاز خواب خوش بگشاد گل سوری شم
لاله سرخ ببندد همی از خنده دهان
پرنیانها و پرندست کشیده همه باغ
[...]
ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۸
دوش تا روز فراخ آن صنم تنگ دهان
رخ چون لاله همی داشت ز می لاله ستان
رخ او لاله ستان بود و سر زلفک او
زنگیان داشت ستان خفته بر آن لاله ستان
گاه پیوسته همی گفت غزلهای سبک
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۹ - در مدح امیر ابوالقاسم عبدالله بن وهسودان
گل چو بشکفت زمین گشت پر از آب روان
بگل و آب روان تازه بود جان جهان
هرکجا چشم زنی هست زمین نرگس زار
هرکجا پای نهی هست زمین لاله ستان
سبزه را باد پر از عنبر کرده است کنار
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - مسمط چهارم
گذری گیر از آن پس به سوی لالهستان
طوطیان بین همه منقار به پرخفته ستان
هریکی همچو یکی جام دروغالیهدان
بالش غالیه دانش را میلی به میان
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - مسمط چهارم
ملک عادل، خورشید زمین، تاج زمان
بوالاسد، حارث منصور امیر جیلان
آنکه، چون او ننمودهست شهی چرخ کیان
هر چه از کاف و ز نون ایدر کردهست عیان
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۵
عید باکوکبهٔ خویش درآمد به جهان
وز جهان با سپه خویش برون شد رمضان
نوبت باده و چنگ طربانگیز رسید
نوبت شربت و طبل سَحَر آمد به کران
کرد باید طرب آغاز که در نوبت عید
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۴۱
چون برآرم به زبان نام خداوند جهان
تن من جمله شود گوش و دلم جمله زبان
هرچه در دهر زبان است مرا بایستی
تا ثنا گفتمی از بهر خداوند جهان
شاه آفاق ملک شاه که در طاعت او
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۶
لاغری یار من است از همه خوبان جهان
که بتی موی میان است و مهی تنگ دهان
خواهم آن را که بود چون دل من تنگدهن
جویم آن را که بود چون تن من موی میان
یار لاغر به همه حال ز فربه بهتر
[...]
امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۱۹
صدر دین را ملکالعرش گزید از وزرا
همچنان چون وزرا از همهٔ خلق جهان
وزرا از همگان چون رمضان اندر سال
صدر دین از وزرا چون شب قدر از رمضان
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷۷ - لغز به اسم سلطان سنجر و بیان آنکه عدد نام سنجر با پیغمبران مرسل یکیست
ای خردمند اگر گوش سوی من داری
قطعهای بر تو بخوانم که عجب مانی از آن
در جهانداری و فرماندهی خلق خدای
بر سزاواری سلطان بنمایم برهان
سیصد و سیزده پیغمبر مرسل بودند
[...]
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - در مرثیه جمال الدین احمد قاضی سراید
ای دلت بی خبر از مملکت عالم جهان
چیست چندین هوس از بهر سپنجی زندان
پای در گل شده چون سرو چه باشی آزاد
با دل سوخته چون لاله چه باشی خندان
زنده از باد مشو بیهده چون شیر علم
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۱۱ - فی المرائی من کلامه و له فی مرثیه الصّدر الشّهید رکن الدّین صاعد قدس الله روحه العزیز
خود کرا زهره و یار است که آرد بزبان
کانچنان خواجه برین شکل برون شد ز جهان؟
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۴
بشنو از بوالهوسان قصه میر عسسان
رندی از حلقه ما گشت در این کوی نهان
مدتی هست که ما در طلبش سوختهایم
شب و روز از طلبش هر طرفی جامه دران
هم در این کوی کسی یافت ز ناگه اثرش
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۶
چون خیال تو درآید به دلم رقص کنان
چه خیالات دگر مست درآید به میان
گرد بر گرد خیالش همه در رقص شوند
وان خیال چو مه تو به میان چرخ زنان
هر خیالی که در آن دم به تو آسیب زند
[...]