محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۱
به زبان غمزه رانی چو روم به عشوه خوانی
به تو ناز داد یاد این همه مختلف زبانی
سگی از تو شهسوارم به قبول و رد چکارم
بود آن که اضطرارم که نخوانی و نرانی
اگرم برون ز امکان دو جهان بود بر از جان
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۲
گذری بناز و گوئی ز چه باز دلگرانی
ز چه دل گران نباشم که تو یار دیگرانی
دل و دیده نیست ممکن که شوند سیر از تو
که شراب بیخماری و بهار بیخزانی
به ره وداد چندان که من قدیم پیمان
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - این قصیده در ایام عزیمت مکه معظمه و وداع دوستان در نعت همان مقام علیه متبرکه مذیل به مدح ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان گفته شده
ز هنر به خود نگنجم به خم می مغانی
بدرد لباس بر تن چو بجو شدم معانی
دل زاهد و برهمن ز غرور قرب من خون
نه به کعبه ام نیازی نه به دیرم ارمغانی
من اگر ز شوخ طبعی تن لنگری ندارم
[...]
میرداماد » دیوان اشراق » قصاید » شمارهٔ ۲
شه ملک دانشم من به جنود آسمانی
که بود ز فضل دیهیم سریرم از معانی
ز مداد من سوادی در چشم آفرینش
ز ظلال من کلاهی بر تارک معانی
در ارتقای فکرم خط استوا ز دانش
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹
به جهان نمانده هرگز قدری ز مهربانی
سر خود کشیدم آخر به دیار بی نشانی
به هوای شاهبازی ز کمال ناتوانی
پر و بال می نمودم چو تذرو بوستانی
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - تغافل
همه پای و سر زبانی ز حکایت نهانی
ز کلام درفشانی و ز ناز سرگرانی
به روش سبک عنانی و به رمز نکتهدانی
ز نگاه جانستانی به طریق مهربانی
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۴
چه خوش است روزگاری که بفقر بگذرانی
بمتاع دین و دنیا دل و دست برفشانی
که بود ادیبت ای طفل و زکیست این طریقت
که بدوستان کنی کین و بغیر مهربانی
دل و دین خلق بردی و نگاه می نداری
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۹
هله ساقیا بیارید شراب ارغوانی
که زتوبه توبه کردیم بعهد جاودانی
تو و زهد جانگزائی من و باده سبکروح
تو سبک بیار ساقی که بری زسر گرانی
زتجلیت ملک مات و زجلوه آدمی مست
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۹۵ - نصیر الدّین طوسی قُدِّسَ سِرُّه
منم آنکه خدمتِ تو کنم و نمیتوانم
تویی آنکه چارهٔ من نکنی و میتوانی
دل من نمیپذیرد بدل تو یار گیرد
به تو دیگری چه ماند تو به دیگری چه مانی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۶ - نظامی گنجوی قُدِّسَ سِرُّه
ملک الملوک فضلم به فضیلت معانی
ز من و زمان گرفته به مثال آسمانی
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
که دهد مرا نشانی ز تو ای نگار جانی
که نشان هر نشانی است نشان بی نشانی
نه ز صورت تو رسمی نه ز معنی تو اسمی
که برون ز هر خیالی و فزون ز هر گمانی
بتو ای یگانه دلبر که شود دلیل و رهبر
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۰
ستم ار بناتوانان ز ستمگری رسانی
بستم دچار گردی تو بوقت ناتوانی
عجب است اگر ز چشمت نفشاند آسمان خون
چو تو اشک چشم مظلوم بخاک ره فشانی
عجب است اگر نخیزند بکینت اهل عالم
[...]