گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۱

 

ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد

وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد

چشم مست او که مژگان را به قتلم تیز کرد

خنجر زهراب داده در کف قصاب داد

هر خدنگ غمزه ای را کاو به شست ناز بست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۰

 

چشم مستت گو شمال نرگس پر خواب داد

طاق ابرویت شکست گوشه محراب داد

گر جفا اینست کز زلف تو بر من میرود

عاقبت پیش تو خواهم دامن او تاب داد

گفته دادی بخواه از غمزه خونریز ما

[...]

کمال خجندی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » قصاید السبعه » فی عظمة الله و سلطانه

 

پادشاهی که به شب خلق جهان را خواب داد

دست صنعش طره ی مشکین شب را تاب داد

هر دم از دارالشفای شوق از بهر دوا

دردمندان را ز حکمت شکر و عناب داد

چون به دست صنع خود خوان کرم می گسترید

[...]

حیدر شیرازی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

آهم از پیچیدگی، چون رشته، تن را تاب داد

اضطرابم اشک را خاصیت سیماب داد

گرچه اقبالم ضعیف افتاده، ادبارم خوش است

آسمان روز سیاهم را شب مهتاب داد

{بیاض}

[...]

قدسی مشهدی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۵

 

تا عرق‌،‌گلبرگ حسنت یک دوشبنم آب داد

خانهٔ خورشید رخت ناز بر سیلاب داد

کس به ضبط دل چه پردازد که عرض جلوه ات

حیرت آیینه را هم جوهر سیماب داد

در محبت غافل از آداب نتوان زبستن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۸

 

شب که باد جلوه‌ات چشم خیالم آب داد

حیرت بی‌تابی‌ام آیینه بر سیماب داد

در محبت خودگدازی هم نشاط دیگر است

هر قدر دل آب‌ کردم یادم از مهتاب داد

با قضا غیر از ضعیفی پیش بردن مشکل است

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode