گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۲ - تفاوت عقول در اصل فطرت خلاف معتزله کی ایشان گویند در اصل عقول جزوی برابرند این افزونی و تفاوت از تعلم است و ریاضت و تجربه

 

این تفاوت عقلها را نیک دان

در مراتب از زمین تا آسمان

هست عقلی هم‌چو قرص آفتاب

هست عقلی کمتر از زهره و شهاب

هست عقلی چون چراغی سرخوشی

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۳ - حکایت آن اعرابی کی سگ او از گرسنگی می‌مرد و انبان او پر نان و بر سگ نوحه می‌کرد و شعر می‌گفت و می‌گریست و سر و رو می‌زد و دریغش می‌آمد لقمه‌ای از انبان به سگ دادن

 

آن سگی می‌مرد و گریان آن عرب

اشک می‌بارید و می‌گفت ای کرب

سایلی بگذشت و گفت این گریه چیست

نوحه و زاری تو از بهر کیست

گفت در ملکم سگی بد نیک‌خو

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۴ - در بیان آنک هیچ چشم بدی آدمی را چنان مهلک نیست کی چشم پسند خویشتن مگر کی چشم او مبدل شده باشد به نور حق که بی یسمع و بی یبصر و خویشتن او بی‌خویشتن شده

 

پر طاوست مبین و پای بین

تا که سؤ العین نگشاید کمین

که بلغزد کوه از چشم بدان

یزلقونک از نبی بر خوان بدان

احمد چون کوه لغزید از نظر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۵ - تفسیر وَ إِنْ یَکادُ الَّذینَ کَفَروا لَیُزْلِقونَکَ بِأَبْصارِهِمْ الایه

 

یا رسول‌الله در آن نادی کسان

می‌زنند از چشم بد بر کرکسان

از نظرشان کلهٔ شیر عرین

وا شکافد تا کند آن شیر انین

بر شتر چشم افکند هم‌چون حمام

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۷ - در بیان آنک صفا و سادگی نفس مطمنه از فکرتها مشوش شود چنانک بر روی آینه چیزی نویسی یا نقش کنی اگر چه پاک کنی داغی بماند و نقصانی

 

روی نفس مطمئنه در جسد

زخم ناخنهای فکرت می‌کشد

فکرت بد ناخن پر زهر دان

می‌خراشد در تعمق روی جان

تا گشاید عقدهٔ اشکال را

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۸ - در بیان قول رسول علیه‌السلام لا رهبانیة فی‌الاسلام

 

بر مکن پر را و دل بر کن ازو

زانک شرط این جهاد آمد عدو

چون عدو نبود جهاد آمد محال

شهوتت نبود نباشد امتثال

صبر نبود چون نباشد میل تو

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۹ - در بیان آنک ثواب عمل عاشق از حق هم حق است

 

عاشقان را شادمانی و غم اوست

دست‌مزد و اجرت خدمت هم اوست

غیر معشوق ار تماشایی بود

عشق نبود هرزه سودایی بود

عشق آن شعله‌ست کو چون بر فروخت

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۰ - در تفسیر قول رسول علیه‌السلام ما مات من مات الا و تمنی ان یموت قبل ما مات ان کان برا لیکون الی وصول البر اعجل و ان کان فاجرا لیقل فجوره

 

زین بفرمودست آن آگه رسول

که هر آنک مرد و کرد از تن نزول

نبود او را حسرت نقلان و موت

لیک باشد حسرت تقصیر و فوت

هر که میرد خود تمنی باشدش

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۱ - در بیان آنک عقل و روح در آب و گل محبوس‌اند هم‌چون هاروت و ماروت در چاه بابل

 

هم‌چو هاروت و چو ماروت آن دو پاک

بسته‌اند اینجا به چاه سهمناک

عالم سفلی و شهوانی درند

اندرین چه گشته‌اند از جرم‌بند

سحر و ضد سحر را بی‌اختیار

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۲ - جواب گفتن طاوس آن سایل را

 

چون ز گریه فارغ آمد گفت رو

که تو رنگ و بوی را هستی گرو

آن نمی‌بینی که هر سو صد بلا

سوی من آید پی این بالها

ای بسا صیاد بی‌رحمت مدام

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۳ - بیان آنک هنرها و زیرکیها و مال دنیا هم‌چون پرهای طاوس عدو جانست

 

پس هنر آمد هلاکت خام را

کز پی دانه نبیند دام را

اختیار آن را نکو باشد که او

مالک خود باشد اندر اتقوا

چون نباشد حفظ و تقوی زینهار

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۴ - در صفت آن بی‌خودان کی از شر خود و هنر خود آمن شده‌اند کی فانی‌اند در بقای حق هم‌چون ستارگان کی فانی‌اند روز در آفتاب و فانی را خوف آفت و خطر نباشد

 

چون فناش از فقر پیرایه شود

او محمدوار بی‌سایه شود

فقر فخری را فنا پیرایه شد

چون زبانهٔ شمع او بی‌سایه شد

شمع جمله شد زبانه پا و سر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۶ - صفت کشتن خلیل علیه‌السلام زاغ را کی آن اشارت به قمع کدام صفت بود از صفات مذمومهٔ مهلکه در مرید

 

این سخن را نیست پایان و فراغ

ای خلیل حق چرا کشتی تو زاغ

بهر فرمان حکمت فرمان چه بود

اندکی ز اسرار آن باید نمود

کاغ کاغ و نعرهٔ زاغ سیاه

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۷ - مناجات

 

ای مبدل کرده خاکی را به زر

خاک دیگر را بکرده بوالبشر

کار تو تبدیل اعیان و عطا

کار من سهوست و نسیان و خطا

سهو و نسیان را مبدل کن به علم

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۸ - قال النبی علیه‌السلام ارحموا ثلاثا عزیز قوم ذل و غنی قوم افتقر و عالما یلعب به الجهال

 

گفت پیغمبر که رحم آرید بر

جان من کان غنیا فافتقر

والذی کان عزیزا فاحتقر

او صفیا عالما بین المضر

گفت پیغمبر که با این سه گروه

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۰ - حکایت محمد خوارزمشاه کی شهر سبزوار کی همه رافضی باشند به جنگ بگرفت اما جان خواستند گفت آنگه امان دهم کی ازین شهر پیش من به هدیه ابوبکر نامی بیارید

 

شد محمد الپ الغ خوارزمشاه

در قتال سبزوار پر پناه

تنگشان آورد لشکرهای او

اسپهش افتاد در قتل عدو

سجده آوردند پیشش کالامان

[...]

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۴
۹
sunny dark_mode