گنجور

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۷ - فقر

 

چیست فقر ای بندگان آب و گل

یک نگاه راه بین یک زنده دل

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۷ - فقر

 

صید مؤمن این جهان آب و گل

باز را گوئی که صید خود بهل

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۸ - مرد حر

 

اهل دل از صحبت ما مضمحل

گل ز فیض صحبتش دارای دل

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۸ - مرد حر

 

می نروید تخم دل از آب و گل

بی نگاهی از خداوندان دل

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۰ - اشکی چند بر افتراق هندیان

 

ای ترا هر لحظه فکر آب و گل

از حضور حق طلب یک زنده دل

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۹ - روح حکیم سنائی از بهشت برین جواب میدهد

 

سلطنت اندر جهان آب و گل

قیمت او قطره ئی از خون دل

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۹ - روح حکیم سنائی از بهشت برین جواب میدهد

 

با خبر شو از رموز آب و گل

پس بزن بر آب و گل اکسیر دل

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۹ - روح حکیم سنائی از بهشت برین جواب میدهد

 

نیش و نوش بوعلی سینا بهل

چاره سازیهای دل از اهل دل

اقبال لاهوری
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳ - مکاتبۀ منظوم

 

حال هم در گوشه دهلیز دل

بارها دارم از آن چون بار هل

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » مناظرهٔ ادبی (در جواب صادق سرمد از ادبای زمان)

 

زان سبب شد سبک هندی مبتذل

گشت پیدا در سخن عکس‌العمل

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » مناظرهٔ ادبی (در جواب صادق سرمد از ادبای زمان)

 

سبک اشرف تازه بود و بی‌بدل

لیک «‌هپ‌هپ‌نامه‌» بودش در بغل

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » مناظرهٔ ادبی (در جواب صادق سرمد از ادبای زمان)

 

شعر سرمد هست‌شیرین‌چول‌عسل

چامه و قطعه‌، دوبیتی وغزل

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » تدبیر پری بانو

 

چون پری‌بانو بدان دیوان چمید

نعره شاباش تا کیوان رسید

کای خداوند دل و زور و جمال

زهره و بهرام را فرخ همال

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » تدبیر پری بانو

 

نره دیوان می زنان بر مائده

هر یکی سرگرم لاف و عربده

لیک‌خامش‌درجواب‌و در سئوال

مانده حیران در بیابان خیال

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » پیام بانو به تهمورث

 

شاه دست آن دو را بگرفت نرم

پیش‌ خود بنشاند و پس‌ پرسید گرم

درشگفتی‌ ماند زان زیب و جمال

کرد از آنان زان سپس‌ یک یک سؤال

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » گفتن حدیث عشق پریزاد

 

صرصرسوزان سموم قهر اوست

آب دریا ناگوار از زهر اوست

وز دم سردش به صحرای شمال

زندگانی شد ز برف و یخ وبال

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۰ - جُعَل

 

شسته گل‌ها دست‌ و روز از جزء و کل

لاله بر صورت زده صابون گل

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۰ - جُعَل

 

نکهت گل‌های عطری فی المثل

موی بینی گشته از بهر جُعل

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۲ - باباشمل‌نامه

 

لیکن آن بی‌دست و پای ساده‌دل

پای سعیش مانده ز استغنا به کل

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲۸
۲۹
۳۰
۳۱
sunny dark_mode