گنجور

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - اتمام حجّت کردن حضرت سیدالشهدا (ع)

 

پس بغل واکرد حق او را گرفت

گرچه دارد عقل از این معنی شگفت

وفایی شوشتری
 

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۶ - ذکر شهادت زبدهٔ ناس، حضرت ابی الفضل العباس

 

بی محابا جرعه‌ای در کف گرفت

چون به خویش آمد دمی گفت ای شگفت

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۸ - ذکر شهادت حضرت شاهزاده علی اکبر

 

شاهزاده چون صدای شه شنفت

از شعف چون غنچه خندان شکفت

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۲۹ - ذکر آمدن لشگر به خیمه گاه

 

گفت مردی ای عجب زین حرص زفت

کس ز حرص مال در آتش نرفت

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۳۷ - واقعهٔ دیر و اسلام آوردن راهب

 

پیر روشن دل پس از روی شگفت

رو به سوی آن سیه بختان گرفت

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۳۷ - واقعهٔ دیر و اسلام آوردن راهب

 

حکم کن کاین سر گشاید لب به گفت

سازدم آگاه از این سرّ نهفت

نیر تبریزی
 

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۲۷ - و له علیه الرحمه فی التّشبیب و التّحبیب

 

تا زتاب می گل رویت شکفت

ترک گل بلبل زسودای تو گفت

از پی آویزه ی گوش تو دل

با مژه بس دانهٔ یاقوت سُفت

آن موحد شد که با جاروب لا

[...]

محیط قمی
 

عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۱۹

 

سری اندر گوش هر یک، باز گفت

باز گفت این راز را باید نهفت

عمان سامانی
 

عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۳۳

 

با زبان زینبی شاه آنچه گفت

با حسینی گوش، زینب می شنفت

عمان سامانی
 

عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۳۹

 

تا سحر چشمم ازین سودا نخفت

دل بغیر از شنعت زعفر نگفت

عمان سامانی
 

عمان سامانی » معراج نامه » بخش ۱ - توحید

 

چشم و گوشی ده که بی گفت و شنفت

یا زبانی ده که نتوانیم گفت

عمان سامانی
 
 
۱
۲۲
۲۳
۲۴
۲۵
sunny dark_mode