عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » حکایت مادری که فرزندش در آب افتاد
اولش بوبکر و آخر مرتضا
چار رکن کعبهٔ صدق و صفا
عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » حکایت مادری که فرزندش در آب افتاد
آن یکی دریای آزرم و حیا
آن دگر شاه اولوالعلم و سخا
عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فیفضیلة امیرالمؤمنین ابوبکر رضی الله عنه
هرچ حق از بارگاه کبریا
ریخت در صدر شریف مصطفی
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درتعصب گوید
میل اگر بودی در آن دو مقتدا
هر دو کردندی پسر را پیشوا
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت عمر که میخواست خلافت را بفروشد
جمله گفتندش مکن ای پیشوا
خلق را سرگشته از بهر خدا
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت رفتن مصطفی بسوی غار و خفتن علی در بسترش
چون بسوی غار میشد مصطفا
خفت آن شب بر فراشش مرتضا
عطار » منطقالطیر » داستان کبک » حکایت سلیمان و نگین انگشتری او
زان به پانصد سال بعد از انبیا
با بهشت عدن گردد آشنا
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود
سایه را سیمرغ چون نبود جدا
گر جدایی گویی آن نبود روا
عطار » منطقالطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید
عزت این در چنین کرد اقتضا
کز در ما دور باشد هر گدا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر
گفت روزی شاه مسعود از قضا
اوفتاده بود از لشگر جدا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر
گفت امروز این دهم، نکنم جدا
آنچ فردا صید افتد آن مرا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » به کعبه رفتن رابعه
ور درین گرداب مانی مبتلا
سر بسی گردد ترا چون آسیا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » خصومت دو مرقع پوش
در خصومت آمدند و در جفا
دو مرقع پوش در دار القضا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مفلسی که عاشق شاه مصر شد
در عجایب ماندهام زین بیوفا
تا چرا میاوفتد در آشنا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاکدین
نفقهای چیزی که داری چار سو
لن تنالوا البر حتی تنفقوا
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مردی گران جان که در بیابان به درویشی رسید
گفت اگر اینجا نبودی تنگنا
تو کجا افتادیی هرگز به ما
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » سخن دیوانهای دربارهٔ عالم
دیگری گفتش که انصاف و وفا
چون بود در حضرت آن پادشا