گنجور

عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص

 

انبیا پس رو بدند او پیشوا

عالمان امتش چون انبیا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » حکایت مادری که فرزندش در آب افتاد

 

اولش بوبکر و آخر مرتضا

چار رکن کعبهٔ صدق و صفا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » حکایت مادری که فرزندش در آب افتاد

 

آن یکی دریای آزرم و حیا

آن دگر شاه اولوالعلم و سخا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » درتعصب گوید

 

میل اگر بودی در آن دو مقتدا

هر دو کردندی پسر را پیشوا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » درتعصب گوید

 

یا نشانندش به جای مصطفا

بر صحابه نیست این باطل روا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » حکایت عمر که می‌خواست خلافت را بفروشد

 

جمله گفتندش مکن ای پیشوا

خلق را سرگشته از بهر خدا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » حکایت رفتن مصطفی بسوی غار و خفتن علی در بسترش

 

چون بسوی غار می‌شد مصطفا

خفت آن شب بر فراشش مرتضا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » داستان کبک » حکایت سلیمان و نگین انگشتری او

 

زان به پانصد سال بعد از انبیا

با بهشت عدن گردد آشنا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » پرسش مرغان » پرسش مرغان

 

او سلیمانست ما موری گدا

درنگر کو از کجا ما از کجا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود

 

سایه را سیمرغ چون نبود جدا

گر جدایی گویی آن نبود روا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید

 

عزت این در چنین کرد اقتضا

کز در ما دور باشد هر گدا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر

 

گفت روزی شاه مسعود از قضا

اوفتاده بود از لشگر جدا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر

 

گفت امروز این دهم، نکنم جدا

آنچ فردا صید افتد آن مرا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » به کعبه رفتن رابعه

 

ور درین گرداب مانی مبتلا

سر بسی گردد ترا چون آسیا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » خصومت دو مرقع پوش

 

در خصومت آمدند و در جفا

دو مرقع پوش در دار القضا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مفلسی که عاشق شاه مصر شد

 

در عجایب مانده‌ام زین بی‌وفا

تا چرا می‌اوفتد در آشنا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاک‌دین

 

نفقه‌ای چیزی که داری چار سو

لن تنالوا البر حتی تنفقوا

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » سخن دیوانه‌ای دربارهٔ عالم

 

دیگری گفتش که انصاف و وفا

چون بود در حضرت آن پادشا

عطار
 
 
۱
۲
۳
۲۳