گنجور

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

نونهال من چو دید آیینه را

از گریبان گل دمید آیینه را

خلق خوش با سینهٔ صفای تو است

هیچ کس بی رو ندید آیینه را

از گداز شرم پیش عارضش

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

برد یاد او دل غم پیشه را

جوش می برداشت از جا شیشه را

شمع سان گلهای داغت بر سرم

می دواند تا کف پا ریشه را

چشمش از هر جنبش مژگان شوخ

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

هست هر حرف تو شکر را جواب

و آن دو لب قند مکرر را جواب

قطرهٔ اشک نهان در دیده ام

در صدف گردیده گوهر را جواب

حسن رخسار و دهان تنگ او

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

زور شور گریه ای می شد به خواب

خواب می آرد بلی آواز آب

بوی تحقیق از مقلد نشنوی

کس نگیرد از گل کاغذ، گلاب

در بلند و پست دنیای اسیر

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

مست و بیخود شوخ من افتاده است

بر زمین همچون چمن افتاده است

هر که در تعریف خود کوشد مدام

بر زبان خویشتن افتاده است

گوهر معنی نمی جویند خلق

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

هر کرا دل بی غبار کینه است

خشت دیوار تنش آیینه است

دل که پنهان در صفای سینه است

پیچ و تابش جوهر آیینه است

بادهٔ جامم گداز دل بود

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

دشمن جان و تنش تاج زر است

هر که همچون شمع زرین افسر است

سبزهٔ خط را دهد نشو و نما

داد از حسنت که دشمن پرور است

با خیال آن سر مژگان مرا

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

طرهٔ مشکین چو جانان دسته بست

دل ز دود آه ریحان دسته بست

از دریدن در غمت دل غنچه وار

یک بغل چاک گریبان دسته بست

بسکه شب در اشکریزیها فشرد

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۹

 

چشم دل بگشا که جوش حسن اوست

برگ برگ انجمن آیینه دار حسن اوست

یک بغل چاک گریبان را کند گردآوری

با دل هر غنچهٔ گل خارخار حسن اوست

عار باشد عارضش را گر دهی نسبت بگل

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷

 

هر دلی کز دست شد پابست اوست

پای بست حسن بالا دست اوست

سوختن صد داغ بر دل در دمی

کارهای عشق آتش دست اوست

ناوکش جست از دل و من بی خبر

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۳

 

اشک ما موج شراب دل بود

آه ما دود کباب دل بود

خالهای عارض او جا به جا

نقطه های انتخاب دل بود

سرمه و خال است باب چشم و روی

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۲

 

بهره از یاری یاری نیستش

هر که طبع بردباری نیستش

هر که دل در زلف یاری نیستش

یک سر مو اعتباری نیستش

هر که ترک بندگی کرده شعار

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۴

 

جمله عالم را هویدا کرد عشق

آنچه پنهان بود پیدا کرد عشق

عقل را در شهربند غم گذاشت

عیشها در کوه و صحرا کرد عشق

از سویدای دلم بودش مداد

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۳

 

نیست جای پانهادن بر زمین

پرگل است امروز سرتاسر زمین

بسکه بار منت زلفت کشد

می گدازد نافه آهو بر زمین

در غمش از تندباد آه ما

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶ - در وصف چشمهٔ جوهر ناک

 

حبذا کشمیر و جوهر ناک او

حوض کوثر در بهشت آماده است

گر نه او آیینهٔ وجه الله است

دایما آبش چرا استاده است

سید تالابها می خوانمش

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

حبذا نواب حفظ الله خان

آنکه چشم مهر و مه مثلش ندید

دست خیاط قضا نام خدا

خلعت دولت بر اندامش برید

خنجر قهرش دل گردان شکافت

[...]

جویای تبریزی