گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در مدح سلطان اویس

 

وصف ماه من چو شعری را منور می‌کند

آفتاب از مطلع آن شعر سر بر می‌کند

لعل را لعل سبک روحش همی دارد گران

قند را لعل شکرریزش مکرر می‌کند

چشم مستش کرد با جانم بدور لعل او

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - در مدح سلطان اویس

 

وقت آن آمد که بلبل در چمن گویا شود

بهر گل گوید «خوش آمد» تا دل گل وا شود

غنچه غناج و شاخ شوخ رنگ آمیزی گل

این دم طاووس گردد و آن سر ببغا شود

روی گل برچین شود چون درنیارد چین برو

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در بیان اوضاع نامناسب ساوه

 

چون به عزم حضرت خورشید جمشید اقتدار

آفتاب سایه گستر، سایه پروردگار

ابر دریا، آستین خورشید گردون آستان

اردشیر شیر دل نوشین روان روزگار

زهره عشرت ماه طلعت مهر بهرام انتقام

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در مدح سلطان اویس

 

فرخ اختر اختری دری و دری شاهوار

شد ز برج خسروی و درج شاهی آشکار

آسمان در حلقه بر خود گوهری می داشت گوش

ساخت امروزش برای آفرینش گوشوار

سالها می جست چشم آفتاب نوربخش

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷ - در وصف ساغر و می

 

نیست پیدا ، این محیط لاجوردی را کنار

ساقیا دریای می در کشتی ساغر بیار !

چون به زرین زرورق می مگذارن عمر عزیز

زین محیط غم که بروی نیست کشتی را گذار

اندران شبها که خیل ماه بر دارد سپهر

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در مدح سلطان اویس

 

ای غبار موکبت چشم فلک را توتیا

خیر مقدم، مرحبا «اهلاً و سهلاً» مرحبا

رایت رایت، به پیروزی چو چتر آفتاب

سایه بر ربع ربیع انداخت از «بیت الشتا»

باز چتر سایه‌ بر نسرین چرخ انداخته

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در مدحامیر شیخ حسن

 

ای حریم بارگاهت کعبه ملک و ملک !

ساحتت را روضه فردوس حدی مشترک

در خط از عکس خطوطت ، سطح لوح لاجورد

در گل از سهم اساست ، پای وهم تیز تک

از فروغ شمسه دیوار ایوانت به شب

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷ - در مدح سلطان اویس

 

خوش نسیمی از چمن بر خاست بر خیز ای ندیم !

خوش بر آور در هوای باغ یک دم چون نسیم

صبحدم بوی عرار نجد می بخشد شمال

جان بپرور بو که بتوان یافت در شام این شمیم

می جهد نبض صبا خوش خوش به حد اعتدال

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳ - دروصف زورق

 

بنگر این زورق رخشنده بر آب روان

می درخشد چون دو پیکر بر محیط آسمان

شکل زورق گوییا برجی است آبی کاندرو

دایمن باشد سعود ملک را با هم قرآن

باد پایی آب رفتاری که رانندش به چوب

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴ - در مدح سلطان اویس

 

این گلستان است ؟ یا صحن ارم ؟ یا بوستان ؟

این شبستان است ؟ یا بیت الحرم ؟ یا آسمان

آسمان است این ولیکن آسمانی بر قرار

گلستان است این ولیکن گلستانی بی خزان

ای فلک را روزو شب بر سایه یقصرت مسیر

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۵ - در موعظه و دوری از دنیا

 

ای دل آخر یک قدم بیرون خرام از خویشتن

آشنا شو با روان بیگانه شو از خویشتن

روی ننماید هلال مطلع عین الیقین

تا هوای ملک جان تاریک دارد گرد ظن

عین انسانیتی خواهی که ظاهر گردت ؟

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶ - در مدح سلطان اویس

 

نقره ی خنگ صبح را در تاخت سلطان ختن

ساقیا گلگون کمیتت را به میدان در افکن

خسرو چین می کند بر اشهب زرین ستام

تا به شام اندر عقیب لشکر شتاختن

هست گلگون باده را کامی که بوسد لعل تو

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در مدح سلطان اویس

 

پیش از این ملکی که جمع را شد میسر بیش از این

شاه را اکنون به فیروزی است در زیر نگین

از غبار فتنه آب تیغ سلطانی بشست

روی عالم را به فیض فضل رب العالمین

سایه ی یزدان معظ الدین والدنیا اویس

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در مدح خواجه شمس الدین زکریا

 

داغ ابروی تو دل پیوسته دارد بر جبین

نقش یاقوتت نگارد جان شیرین بر نگین

جز دهانت هیچ ناید در ضمیر خرده دان

جز لبت نقشی نبندد دیده باریک بین

با مه رویت بتابد ذره روی از آفتاب

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در مدح شاه دوندی

 

ای زمین آستانت آسمان ملک و دین

آسمانی آسمان گر نقش بندد بر زمین

اشکوب اولت (سبع سموات طباق)

نقش درگاه تو (طبتم فادخلو ها خالدین)

نقش سقف لاجوردت آسمان را می زند

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۳ - درمرثیه ی شاهزاده ی بیرام شاه

 

آسمان با سینه ی پر آتش و پشتی دو تا ه

شد به های های گریان بر سر بیرام شاه

شد وجودی نازنین صافی تر از آب حیات

در میان خاک ریزان (طیب الله ثراه)

در میان خاک پنهان چون تواند دیدنش

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۴ - در مدح شیخ حسن نویان

 

منت ایزد را که ذات خسرو گیتی پناه

در پناه صحت است از فیبض الطاف اله

منت ایزد در آ که شد بر آسمان سلطنت

از خسوف عقده ی ایام ایمن ماه جاه

احمد عیسی نفس ایمن شد از تشویش غار

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۶ - در مدح دلشاد شاه

 

یاد صبح است این گذر بر کوی جانان یافته

یادم عیسی است جسم خاک از و جان یافته

یا بشیر صحت ذات عزیز یوسف است

رهگذر بر کلبه احزان کنعان یافته

این خلیل اذر است ازر برو ریحان شده

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷ - در مدح سلطان اویس

 

ای کمان ابرویت را جان من قربان شده

شام زلفت را نسیم صبح سر گردان شده

نقطه ی خالت سواد عین خورشید آمده

آتش لعلن ذهاب چشمه ی حیوان شده

با همه خوردی دهان توست در روز سفید

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۰ - در مدح امیر شیخ حسن

 

طالع عالم مبارک شد به میمون اختری

منتظم شد سلک ملک دین به والا گوهری

تاج شاهی سرفرازی می‌کند امروز از آنک

گردنان مملکت را دوش پیدا شد سری

اول ماه جمادی سال ذال و میم و حا

[...]

سلمان ساوجی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
sunny dark_mode