کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۱
گفتمش بر لوح رخسار تو بی معنیست خط
گفت خط خالی ز معنی نیست بی معنی مگوی
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۱
گرچه رقت آن عارض چون آب باز از جوی چشم
چشم آن دارم که آب رفته باز آید بجوی
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۱
گو مثر شبنم عذار لاله و رخسار گل
تا به تو کمتر فروشد حسن هر ناشنه روی
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۱
ا گر بجوئی در زکات حسن مسکینتر کسی
چون دل من از همه مسکینتر است او را بجوی
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۱
من به بازی زلف او بشکستم و زلفش دلم
بشکند آری به بازی اینچنین چوگان و گوی
شاه نعمتالله ولی » ترجیعات » ترجیع اول
نور چشم عالمش خوانم علی مرتضی
محرم راز رسول و ابن عم مصطفی
گوهر دریای عرفان بحر و علم کان وجود
رهنمون رهروان و پیشوای اتقیا
هادئی کز نسل او مهدی هویدا می شود
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷
گر تو عاشق می شوی بر «واو» شو بر «جیم » و «هی »
«وجه » را می شو تو عاشق کن نظر در «ری » و «خی »
«رخ » مثال ماه باشد، لب چو آب کوثر است
گر شدی تشنه بیا تو آب خور از «لام » و «بی »
«لب » چو یاقوت است و دندان بر مثال چون در است
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۹
گر نیاری خواند و نتوانی نوشتن یا ز وزن
زاده طبعت برون باشد گه نظم آوری
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۹
زین سه خصلت کی توان در شاعری عیب تو کرد
چون نیامد زان خلل در منصب پیغمبری
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مسدس - غزل حضرت مخدوم [جامی] است که بحکم عالی مسدس کرده شده است
عاشقانرا رخصت گل چیدن و دیدن چه سود؟
بودی آن گلچهره را اذن تماشا کاشکی
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مسدس - غزل حضرت مخدوم [جامی] است که بحکم عالی مسدس کرده شده است
کاشکی گویم مرا گشتی وصال تو نصیب
بی نصیبان را نصیبی نیست الا کاشکی
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مسدس - غزل حضرت مخدوم [جامی] است که بحکم عالی مسدس کرده شده است
با وجود عقل و دین سامان نگیرد کار عشق
در هجوم این شدی آن هر دو یغما کاشکی
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مسدس - غزل حضرت مخدوم [جامی] است که بحکم عالی مسدس کرده شده است
نظم جامی را که شد در وصف لطف او چو در
جا نبودی غیر گوش شاه والا کاشکی
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مسدس - غزل حضرت مخدوم [جامی] است که بحکم عالی مسدس کرده شده است
شاه ابوالغازی که میگوید شه انجم ز دور
بودیم در سلک نزدیکان او جا کاشکی
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مسدس - غزل حضرت مخدوم [جامی] است که بحکم عالی مسدس کرده شده است
هر چه خواهد باد حاصل در حریم بزم او
وز حریم بزم او صد ساله ره تا کاشکی
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۰
ای مسلمانان، گرفتارم بدست کافری
شوخ چشمی، تیز خشمی، ظالمی، غارتگری
با اسیران و غریبان سرکشی هر دم کنی
از رخ گل رنگ او هر سو بهار خرمی
با حریفان دگر معشوق عاشق پروری
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش اول - قسمت اول
بخت آنم کو که خواب آلوده برخیزی شبی
ناله ام بشناسی و گوشی به فریادم کنی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش چهارم - قسمت دوم
های و هوئی کن در این بستان که برخواهد پرید
مرغ روح از شاخسار عمر تا هی میکنی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول
تا به آن جستجوی پی در پی
سوزنی عاریت کنند از وی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۵
طاعت زهاد را میبود اگر کیفیتی
مهر میزد بر دهن خمیازهٔ محراب را