گنجور

شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷

 

پای امیدم، بیابان طلب گم کرده‌ای

شوق موسایم، سر کوی ادب، گم کرده‌ای

باد گلزار خلیلم، شعله دارم در بغل

نالهٔ ایوب دردم، راه لب گم کرده‌ای

می‌کند زلفت منادی بر در دلها که من

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲

 

تازه گردید از نسیم صبحگاهی، جان من

شب، مگر بودش گذر بر منزل جانان من

بس که شد گل گل تنم از داغهای آتشین

می‌کند کار سمندر، بلبل بستان من

طفل ابجد خوان عشقم، با وجود آنکه هست

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴

 

عید، هرکس را ز یار خویش، چشم عیدی است

چشم ما پر اشک حسرت، دل پر از نومیدی است

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹

 

می‌کشد غیرت مرا، غیری اگر آهی کشد

زانکه می‌ترسم که از عشق تو باشد آه او

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۴

 

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

چون به خلوت میروند آن کار دیگر می‌کنند

مشکلى دارم ز دانشمند مجلس باز پرس

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند ؟

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۵

 

صبحدم بقال بگشاید به رویم گر دُکّان

من ز بهر گردکان گردم به گِردِ کردکان (؟)

ما دو شخص از بهر تحفه روز و شب اندر طواف

من به گردِ گردکان و جوهرى بر گردِ کان

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۵

 

آنچه من امروز کردم از ره رحمت به موش

در همه عالم برادر با برادر کى کند؟

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۵

 

اى برادر خو به تنهایى چنان کن متصل

کز خلائق با کسان صحبت نباشد غیر دل

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۵

 

دوستان چون برگ‌هاى غنچه از یک خلوتند

تا جدا گردند از دیگر پریشان می‌شوند

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۶

 

خاره خاره چو نباشد اثر درد ترا

لعل کردى چه خورى غوطه به خوناب جگر

گر تو خواهى که شوى از ره آلایش پاک

همچو صوفى ز سر قید تعلق بگذر

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش سوم - قسمت دوم

 

مینماید چند روزی شد که آزاریت هست

غالبا دل در کف چون خود ستمکاریت هست

در گلستانی نمیجنبی چو شاخ گل جای

میتوان دانست کاندر پای دل خاریت هست

چاره خود کن اگر بیچاره سوزی همچو تست

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول

 

بر دردی زآمد شد بسیار، آزاریم هست

گر خدا صبری دهد اندیشه کاریم هست

صبر در می بندد اما نیستم ایمن زشوق

خانه ی پر رخنه ی کوتاه دیواریم هست

گو شوم ناچارو دندان بر جگر باید نهاد

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول

 

گرد سر میگردم امشب شمع این کاشانه را

تا بیاموزم طریق سوختن پروانه را

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول

 

مردم از محرومی و شادم که نومید از تو ساخت

تلخی جان کندنم امیدواران شما

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول

 

حزنی این عشق است نی افسانه چندین شکوه چیست؟

لب به دندان گیر و دندان بر جگر نه باک نیست

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول

 

تلخ باشد زهر مرگ اما به شیرینی هنوز

می‌تواند تلخی هجران ز کام من برد

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

پاک بازم آرزوی دل نمیدانم که چیست

این که مردم وصل میگویند، حیرانم که چیست

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم

 

می کشد غیرت مرا گر دیگری آهی کشد

زآن که میترسم که از عشق تو باشد آه او

با رقیبان خاطرت خوب است و با ما خوب نیست

کار ما سهل است اما از تو این ها خوب نیست

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش پنجم

 

باده خواهی باش تا از خم برون آرم که من

آنچه در جام و سبو دارم، مهیا آتش است.

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش پنجم

 

جام یاقوت و شراب لعل خاصان را رسد

عام را کهنه سفال و دردئی اندر خور است

شیخ بهایی
 
 
۱
۲
۳