گنجور

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » قصاید السبعه » فی توحید الملک العلام جل جلاله

 

ای ز هستی غلغلی در ملک جان انداخته

عکس نور ذات خود بر انس و جان انداخته

آتشی از مهر در میدان دل افروخته

پرتوی از ذات در صحرای جان انداخته

نه تتق در عالم کون و فساد افراشته

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » قصاید السبعه » فی تحمید الحمید المجید عز شانه

 

بنده ام از جان خدایی را که او جان آفرید

مهر و ماه و انجم و گردون گردان آفرید

دست صنع لایزالش، روز قدرت در ازل

پاره ی یاقوت در فیروزه ایوان آفرید

زابر فیض، اندر بن دریای حکمت، در صدف

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » قصاید السبعه » فی حمد باری تعالی جل جلاله و عم نواله

 

خالق اشیا که این دریای اخضر آفرید

در کنار و دامنش، یاقوت و گوهر آفرید

طاق ازرق بست و این فرش مطبق گسترید

مهر انور ساخت و این ماه منور آفرید

در خم چوگان ماه نو به صنع خویشتن

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » قصاید السبعه » فی قدرة الله تعالی و صفاته

 

قادری کز قدرت این عالم پدیدار آورد

خلق عالم را به عشق خویش در کار آورد

نافه از آهو و نور از نار و لعل از خاره سنگ

گوهر از بحر و زر از کان و گل از خار آورد

حکم او از رعد غران کوس سلطانی زند

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » قصاید السبعه » فی حق الحق و ما فی شانه یصدق

 

قادرا، پاکا به درگاهت پناه آورده‌ام

سر ز ره گر برده بودم، سر به راه آورده‌ام

جان به صبح اول اندر حضرت آوردم به صدق

تا نگویی دیر آوردی، به گاه آورده‌ام

پای عزت در رهت هر شامگه بنهاده‌ام

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » قصاید السبعه » فی اوصاف الله و کمال ربوبیته

 

صانع بی‌چون که این عالم هویدا می‌کند

این همه قدرت ز صنع خویش پیدا می‌کند

چون درست مهر پنهان می‌کند

دامن گردون پر از لؤلؤ لالا می‌کند

در شب تاریک بهر روشنایی در سپهر

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » قصاید السبعه » فی عظمة الله و سلطانه

 

پادشاهی که به شب خلق جهان را خواب داد

دست صنعش طره ی مشکین شب را تاب داد

هر دم از دارالشفای شوق از بهر دوا

دردمندان را ز حکمت شکر و عناب داد

چون به دست صنع خود خوان کرم می گسترید

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۲ - فی مدحه خلد الله سلطانه

 

خسرو خاور چو پنهان شد ز شاه زنگبار

پادشاه شام شد بر توسن گردون سوار

زورق زرین چو پنهان گشت در بحر محیط

کشتی سیمین روان گردید در دریای قار

پیر ازرق پوش را دامن پر از در و گهر

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۰ - و له ایضا

 

حسبة لله عزیزان یار من باز آورید

دل ز دستم می رود، دلدار من باز آورید

از سر راه وفا از غایت لطف و کرم

تا شود غمخوار من، غمخوار من باز آورید

آن طبیب دل که یاقوتش دوان جان بود

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۱ - و له ایضا

 

دوش، آغوش و بر و بوس و کناری داشتم

تا به هنگام سحر در بر نگاری داشتم

اختیارم باده خوردن بود و آغوش و کنار

از برای آنکه در دست اختیاری داشتم

شاهدی شوخی شگرفی شکری شیرین لبی

[...]

حیدر شیرازی
 
 
sunny dark_mode