گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۵

 

بدو گفت بسیار دادمش پند

نبد پند من پیش او کاربند

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۸

 

سپهبد سپه را همی‌داد پند

همی‌داشت با پند لب را ببند

فردوسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران

 

به دل گرمی ار نکنی از روی پند

زبان باری از سرد گفتن ببند

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۱ - رفتن گرشاسب به ساختن سیستان و اتمام آن

 

چنان کان برهمن ورا داد پند

که از چوب و از خاره ورغی ببند

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۹ - پادشاهی فریدون و نامه فرستادن گرشاسب

 

هر آن کاو بتابد ز فرمان و پند

بدین بارگاه آر گردن ببند

اسدی توسی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۱ - سئوال دوم فرامرز از برهمن

 

ز پیر جهان دیده می نوش پند

دل اندر فریب زمانه مبند

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۸ - نصیحت کردن ایرانیان،فرامرز را

 

گشادند یکسر زبان ها به پند

به خواهش بر مهتر دیو بند

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم

 

جمله در خشکی چو ماهی می‌طپند

آب را بگشا ز جو بر دار بند

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۷۹ - عذر گفتن شیخ بهر ناگریستن بر فرزندان

 

جهد بنماید ازین سو بهر پند

چون نشد گوید خدایا در مبند

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۵ - مکرر کردن کافران حجتهای جبریانه را

 

سالها گفتید زین افسون و پند

سخت‌تر می‌گشت زان هر لحظه بند

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۸ - باز جواب انبیا علیهم السلام

 

گفت من کردم جوامردی بپند

تا رهانم من ترا زین خشک بند

مولانا
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱ - سر آغاز

 

چو باری بگفتند و نشنید پند

بده گوشمالش به زندان و بند

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۷ - حکایت پدر بخیل و پسر لاابالی

 

سخنهای سعدی مثال است و پند

به کار آیدت گر شوی کار بند

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۶ - حکایت عَضُد و مرغانِ خوش‌آواز

 

یکی پارسا گفتش از رویِ پند

که بگذار مرغانِ وحشی ز بند

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۶ - حکایت

 

از آن تخم خرما خورد گوسپند

که قفل است بر تنگ خرما و بند

سعدی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۷ - در بیان آنکه بعد از وصول به حق که آن منزلست و نهایت کار خواص است، اخص خواص را در عین حق سیری دیگر است که آن سیر در منزل است. سیر راه نهایت دارد. اما سیر منزل را نهایت نیست. زیرا سیر راه از خود گذشتن است و خودی آدمی را آخری هست اما سیر منزل را که در خداست و عالم حق و وصال، آن را آخری نیست و در تقریر آنکه اهل جسم از اولیای راستین اسرار حق و شرح وصال و مستی عشق را میشنوند. و چون بدان مقام نرسیده‌اند مستی شهوات را که حجاب حقیقی خود آن است مستی حق و وصال می‌پندارند و دعوی نبوت و ولایت می‌کنند. و ایشان خود بدترین خلق‌اند. چنانچه مگسی دریا و کشتی و کشتی‌بان شنیده بود، ناگاه کمیز خری دید، بر سرش کاه برگی جست و بر سر آن کاه برگ نشست و سو بسو میرفت و از کوتاه‌نظری و قصور همت میگفت که اینک دریا و کشتی و من کشتی‌بان، احوال این گمراهان که خود را واصل می‌پندارند همچنان است

 

ور بود مر ترا گذر زین پند

لایق حبس باشی و غل و بند

سلطان ولد
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۰ - در ستایش خواجه غیاث‌الدین

 

عقل کلی گرفته دانش و پند

زان شفا بخش کلک قانون بند

اوحدی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode