×
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳۰ - رسیدن خبر مرگ فرهاد به شیرین و زاری او
ز هر چشم انجمن را خون برآمد
نفیر از انجم گردون بر آمد
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۳۰ - در خواب دیدن عاشق معشوق را
خروشی از من محزون برآمد
نفیرم از دل پر خون برآمد
شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
ز دریا موج گوناگون برآمد
ز بیچونی برنگ چون برآمد
چو نیل از بهر موسی آب گردید
برای دیگران چون خون برآمد
که از هامون بسوی بحر شد باز
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴
خطت از لعل آتشگون برآمد
ندانم سبزه ز آتش چون برآمد
خضر زد غوطه در عهد سکندر
در آب زندگی و اکنون برآمد
به خونریزی کشیدی از میان تیغ
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰
آه شراره بارم کان از درون برآمد
ابریست آتش افشان کز بحر خون برآمد
میکرد دل تفأل از مصحف جمالش
از زلف او به فالش جیم جنون برآمد
فانوس وار ما را از شمع دل فروزی
[...]
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴۴ - امتحان کردن شیرین فرهاد را در عشق
چو خور بر کوههٔ گلگون برآمد
چو سیل از کوه در هامون برآمد