حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶
صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری
به یادگار بمانی که بوی او داری
دلم که گوهر اسرار حسن و عشق در اوست
توان به دست تو دادن گرش نکو داری
در آن شمایل مطبوع هیچ نتوان گفت
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۷۷
به آن گل می توانی همچو شبنم گشت همزانو
اگر از چشمه سار پاکی طینت وضو داری
نه رنگی از گلت دیدم، نه بوی سنبلت آمد
گلستانی، ولیکن قفلها بررنگ و بو داری
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۹
لطف و کرم و طبع وفاجو داری
هر چیز که داری همه نیکو داری
بیپرده به چشم عاشقان جلوهگری
گر هژده هزار پرده بر رو داری
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۹
توئی که به زگل و مشگ رنگ و بو داری
تمام در تو بود جمع گر نکو داری
تو کان شکر و مردم مگس ترش منشین
بگو رقیب که تو یار تندخو داری
که گفت میکده بگذار و باغ خلد بگیر
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۴۵
تا چند بتا تو سرکشی خو داری
تا کی جانا گره بر ابر و داری
این روی سیه میشود، این موی سپید
ناز اینهمه گر بروی یا مو داری
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴ - باز، دل میبری
ای که صد سلسله دل، بسته به هر مو داری
باز دل میبری از خَلق، عجب رو داری
خون عشّاق، حلال است، مگر در بر تو
که به دل، عادت چنگیز و هلاکو داری
از گل و لاله و سرو لب جو، بیزارم
[...]