×
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
تا بر بیاض رویت خطّ سیه برآمد
از نامهٔ محبّان نام گنه برآمد
گو طرّهٔ را مبُر سر اکنون که رخ نمودی
فکر از درازی شب نبوَد چو مه برآمد
زلف سیاهکارت بی جرم تا که را سوخت
[...]
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - باز خریدن مجنون غزالی را از صیاد و آزاد کردن وی بر یاد لیلی کردن وی بر یاد لیلی
چون مهر نشست و مه برآمد
تاراج شب سیه برآمد
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۸
یار از سر کوچه چو مه برآمد
هر گوشه هزار وه برآمد
برخاست قیامتی که در صبح
ماه شب چارده برآمد
سرمست به خانقه گذر کرد
[...]