گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲

 

چو لاله گون شوی از باده، در چمن مستم

چو مشک بیز کنی طره، در ختن مستم

دل برهمنم، از سایهٔ صنم داغم

دماغ بلبلم از نکهت چمن مستم

نه شکل سبحه شناسم نه صورت محراب

[...]

عرفی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۰

 

چو عندلیب نه از باده ی کهن مستم

فریب نکهت گل کرده در چمن مستم

نسیم کوی تو در باغ می برد هوشم

خیال روی تو دارد در انجمن مستم

ترا ندیده به وصف تو عشق می بازم

[...]

سلیم تهرانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۹

 

ز یادش بس که هشیارم به خون خویشتن مستم

نمی‌دانم کجا می می‌خورد دیگر که من مستم

وجودم را عدم پیمانه تکلیف می‌بخشد

اگر در پیرهن مخمور باشم در کفن مستم

مده پیمانه با پیمانه محشر چه خواهی کرد

[...]

اسیر شهرستانی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۹۰

 

نه این زمان ز می جلوه تو من مستم

که سالهاست از این باده کهن مستم

دراین بهار ندانم بسر چها دارم

که دیگران بچمن جرعه نوش و من مستم

اگر نه بلبل زارم چرا بفصل بهار

[...]

نورعلیشاه
 
 
sunny dark_mode