گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

غنچه خسبی ها در آغوش چمن دارد مرا

حفظ آب روی سر در پیرهن دارد مرا

چون سپند امروز بی آرامم از سودای هند

یاد خاکسترنشینی بی وطن دارد مرا

می خورم از بهر یک مصراع چندین پیچ و تاب

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

بی قرار امروز آن سیمین بدن دارد مرا

خار در پیراهن آن گل پیراهن دارد مرا

تا حدیثی از لب او در قلم آورده ام

در میان طوطیان شیرین سخن دارد مرا

آدمی را میوه فردوس می سازد جوان

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

خانه بر دوشم پریشان کو وطن دارد مرا

بر جنون تکلیف چاک پیرهن دارد مرا

غنچه گل نیستم تا از نسیمی وا شوم

روزگار رفته سر در پیرهن دارد مرا

حلقه بزم است طوق بندگی بر گردنم

[...]

سیدای نسفی