گنجور

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۴۹

 

رفتیم و نبود هیچ کس محرم ما

غم بود که بود روز و شب همدم ما

سبحان اللّه! به هرزه این عمرِ عزیز

امد بسر و بسر نیامد غم ما

عطار
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

ای بی‌خبر از محنت و شاد از الم ما

ما را غم تو کُشت و تو را نیست غم ما

آن کیست که چون شمع نه در آتش و آب است

هرشب ز دم گرم و سرشک ندم ما

مقصود وجود تو و نقش دهن توست

[...]

خیالی بخارایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

ماییم که نیست هیچ کس همدم ما

ما در غم کس نه ایم و کس در غم ما

نی ما خبر از مردم عالم داریم

نی مردم عالم خبر از عالم ما

فضولی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵

 

شدیم پیر و نشد تر دو چشم بی نم ما

پلی است آن طرف آب، قامت خم ما

ز اشک ما جگر تشنه ای نشد سیراب

نصیب سوخته جانی نگشت زمزم ما

اسیر نفس و هوا ماند دل، هزار افسوس

[...]

صائب تبریزی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

ای خاک درت جام جم ما

آیا خبرت هست از غم ما

ما جمله اسیر کمند توایم

آسوده تو از بیش و کم ما

ای سینه لباب غم تو

[...]

غروی اصفهانی
 
 
sunny dark_mode