گنجور

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

دولت ‌که تو را داد به من زایل نیست

وین دل‌که مرا داد به تو غافل نیست

از دولت و دل هر چه رود باطل نیست

بی‌دولت و دل مراد کس حاصل نیست

امیر معزی
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۱

 

پایی که نه در هوای تو در گل نیست

رایی که نه رای تو برو مشکل نیست

القصه ز هرچه نام شادی دارد

در عالم عشق جز غمت حاصل نیست

انوری
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد

 

بگفت از صبر کردن کس خجل نیست

بگفت این، دل تواند کرد، دل نیست

نظامی
 

عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۱۱ - در بیان و شرف علم فرماید

 

مثال علم اگرچه با عمل نیست

بگویم زانکه در گفتن خلل نیست

عطار
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶

 

هر دلی کو به عشق مایل نیست

حجرهٔ دیو خوان، که آن دل نیست

زاغ گو، بی‌خبر بمیر از عشق

که ز گل عندلیب غافل نیست

دل بی‌عشق چشم بی‌نور است

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۶ - غزل

 

هر دلی کان به عشق مایل نیست

حجرهٔ دیو دان، که آن دل نیست

زاغ، گو: بی‌خبر بمیر از عشق

که ز گل، عندلیب غافل نیست

دل بی‌عشق چشم بی‌نور است

[...]

عراقی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۲ - در بیان آنکه اصل دین محبت حق است، و جملۀ علمها برای آن است که آدمی را محبت حاصل شود و اگر باشد زیاده گردد. محبت بیعمل فایده دهد اما عمل بی محبت فایده ندهد. دلیل بر آنکه شخصی جرمها و گناههای بسیار خود را روزی بحضرت مصطفی علیه السلام یک بیک عرضه داشت. تا حدی که مصطفی صلعم از آن گناههای بی حد در تعجب ماند. آخرالامر گفت یا رسول اللّه اینهمه هست الا شما را عظیم دوست میدارم، فرمود که چون مرادوست میداری از مائی که المرء مع من احب و من احب قوماً فهو منهم. اگر عمل بی محبت فایده کردی ابلیس بعد از چندین طاعت مردود و ملعون نگشتی. در عمل مکرو ریا گنجد اما در محبت هرگز نگنجد. مثلا اگر کسی بشخصی خدمتها کند و دلداریها و تواضعها کند بنیت اینکه او راایمن گرداند و چون فرصت یابد سرش را ببرد. دانی که آن عملها همه مکر بوده است. طاعت‌های باریای پر غرض همین حکم را دارد. و در تقریر آن که اولیاء بر همه اسرار واقف‌اند و مطلع الا مصلحت نیست که راز را پیش نااهل فاش کنند که اگر مصلحت بودی خود حق تعالی نیز بدیشان بنمودی

 

نظر حق بدان که بر گل نیست

جز که بر عرش اعظم دل نیست

سلطان ولد
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۷

 

ورطه‌ی پر خطر عشق ترا ساحل نیست

راه پر آفت سودای تو را منزل نیست

گر شوم کشته بدانید که در مذهب عشق

خونبهای من دلسوخته بر قاتل نیست

نشود فرقت صوری سبب منع وصال

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰

 

درد عشق تو که جز جان منش، منزل نیست

در دل می‌زند و جز تو، کسی در دل نیست

این محال است که رویت به همه آیینه روی

ننمایید مگر آنجا محل قابل نیست

این چه راهی است که در هر قدمش چاهی است؟

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۰ - راز گفتن جمشید با پدر و مادر

 

تو گویی طینتش از آب و گل نیست

ز سر تا پا به غیر از جان و دل نیست

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

در علم محققان جدل نیست

از علم مراد جز عمل نیست

کفش خضر و عصای موسی

شایسته پای و دست شل نیست

اگر فکر کی درین چه باشد

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱

 

کدام دل که ز عشق تو پای در گل نیست

چه جور کز تو بر آشفتگان بیدل نیست

بفرقت توام از زندگی ملال گرفت

که بی وصال تو از عمر هیچ حاصل نیست

حقیقت است که دارد طبیعت حیوان

[...]

کمال خجندی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۵۱ - سؤال دیگر

 

قابلیت به جعل جاعل نیست

فعل و فاعل خلاف قابل نیست

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۶ - ترجیع بند

 

چون تو ماهی بهیچ منزل نیست

چون تو شمعی بهیچ محفل نیست

آدمی نیست صورتیست ز گل

هر که بر صورت تو مایل نیست

مشکل اینست کز تو دورم من

[...]

اهلی شیرازی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱ - سرآغاز

 

هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست

دل افسرده غیر از آب و گل نیست

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۵ - در بیان گرفتاری فرهاد به کمند عشق شیرین

 

به رنجش چون دل او هیچ دل نیست

سرشتش گویی از این آب و گل نیست

وحشی بافقی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode