کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۳
گفت یار از غیرِ ما پوشان نظر گفتم: به چشم!
وآنگهی دزدیده در ما مینگر گفتم: به چشم!
گفت: اگر یابی نشان پای ما بر خاک راه
برفشان آنجا به دامنها گهر گفتم: به چشم!
گفت: اگر بر آستانم آب خواهی زد ز اشک
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷ - تتبع شیخ کمال
گفت راهم را بروب آن سیمبر گفتم به چشم
گفت دیگر ره بزن آبش دگر گفتم به چشم
گفت اگر روزی ز زلف دور ماندی و جدا
گریه میکن ز اول شب تا سحر گفتم به چشم
گفت اگر بر یاد لعلم باده گلگون خوری
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹
یار گفت: از ما بکن قطع نظر، گفتم: به چشم!
گفت: قطعا هم مبین سوی دگر، گفتم: به چشم!
گفت: یار از غیر ما پوشان نظر، گفتم: به چشم!
وانگهی دزدیده در ما مینگر، گفتم: به چشم!
گفت: با ما دوستی میکن به دل، گفتم: به جان!
[...]
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴
گفت دلبر بر من از حسرت نگر گفتم بهچشم
غیر من بر دیگری منگر دگر گفتم بهچشم
گفت اگر داری سر وصلم در این محنتسرا
بایدت کرد از جهان قطع نظر گفتم بهچشم
گفت دور از ماه رخسارم نباید بازداشت
[...]