گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

به پیروزی مهی و مهر ورزی

جهان را هم مهی کن تو که ارزی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۸ - بازگشتن خسرو از قصر شیرین

 

گر از هر باد چون کاهی بلرزی

اگر کوهی شوی کاهی نیرزی

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱) حکایت اسکندر رومی با مرد فرزانه

 

چو برجان و جهان خویش لرزی

بر جان و جهان پس هیچ نرزی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۶) حکایت جهاز فاطمه رضی الله عنها

 

اگر مهر فلک عمری بورزی

بدوزد یا بدرد همچو درزی

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۱ - المقاله العاشر

 

اگر این کشت و زری را نورزی

در آن خرمن به نیم ارزن نیرزی

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

چو تو یک دانه پنبه نیرزی

نه حلاجی کنی دیگر‌، نه درزی

عطار
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۱۵ - در بیان آن که پاکی باطن را آبَش شیخ است. لابد که ناپاک از آب پاک شود. حرفت‌ها و صنعت‌ها که کمترین چیزهاست بی استادی و معلّمی حاصل نمی‌شود، شناخت خدای تعالی که مشکل‌ترین و عزیزترین کارهاست و بالای آن چیزی نیست از خود کی می‌توان بدان رسیدن؟ حق تعالی برای آن کار نیز معلمان پیدا کرد و آن انبیاء و اولیاء‌اند علیهم‌السّلام بی حضرت ایشان آن کار به کس میسّر نشود. آنکه بی استاد دانست نادر است و بر نادر حکم نیست و هم آن نادر برای آن است که خلق دیگر از او بیاموزند و چون آموختند و به مراد رسیدند، چه از غیب و چه از استاد. باز نباید گفتن به مرید واصل که از آن شیخ که تو یافتی من نیز بروم و از او طلب دارم از تو قبول نمی‌کنم. همچنان که نشاید گفتن که من از پیغمبر و یا از شیخ نمی‌ستانم بروم از آنجا بطلبم که ایشان یافتند. از این اندیشه آدمی کافر شود زیرا این همان است، مثالش چنان باشد که شخصی چراغی افروخته باشد دیگری هم که طالب چراغ باشد گوید که من از این چراغ نمی‌افروزم چراغ خود را بروم از آنجا بیفروزم که تو افروخته‌ای، این سخن نه موجب مضحکه باشد؟

 

هرچه گوید ترا همان ورزی

وگر آن پیشه‌ور بود درزی

سلطان ولد
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۷

 

تا چند چو خور بر سر عالم لرزی

گر بگذری از جهان جهانی ارزی

خسرو توئی ار شکّر شیرین بوسی

کسری توئی ار مهر نگارین ورزی

خواجوی کرمانی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول

 

گراز هر باد چون برگی بلرزی

اگر کوهی شوی، کاهی نیرزی

شیخ بهایی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۱

 

ای عشق، تو ما را به جهان می‌ارزی

دشمن رویی و دوستی می‌ورزی

از پی دارد بریدنت، دوختنی

بی سوزن و مقراض نباشد درزی

قدسی مشهدی
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۹۴ - اگر خواهی حیات اندر خطر زی

 

رفیقش گفت ای یار خردمند

اگر خواهی حیات اندر خطر زی

دمادم خویشتن را بر فسان زن

ز تیغ پاک گوهر تیز تر زی

اقبال لاهوری