گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۳

 

هر جای که عشوه ایست پرورده توست

هر جای که رنگی است برآورده توست

عشوه گری و سیه گری پرده توست

اینک کف دست تو سیه کرده توست

مسعود سعد سلمان
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده

 

هر کسی نقش‌بند پرده توست

همه هیچ‌ند کرده کرده توست

نظامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

در همه شهر دلی کو که نه خون کرده توست

یا درونی که نه از زخم غم آزرده توست

جان ز مژگان تو ریش است و دل از غمزه فگار

هر که را می نگرم تیر جفا خورده توست

پرده برداشتی از راز من ای چرخ فلک

[...]

جامی