گنجور

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۰ - مکر کردن دلارام در خلاصی شهریار از بند فرانک گوید

 

سپهبد بگفتا که پیمان یکی ست

چنان چون که یزدان کیهان یکی ست

عثمان مختاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷

 

در چمن جان من سرو خرامان یکی ست

نرگس رعناش دو، غنچه خندان یکی ست

گفت به غمزه لبش، جان ده و بوسی ستان

کاش دو صد جان بدی، وه که مرا جان یکی ست

من ز غم گلرخی ژاله فشانم چو اشک

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳

 

آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، یکیست

وآنکه مرا می‌کشد در غم خود، آن یکیست

نیست عدو را مجال، با مدد آن جمال

آیت دردش پرست، نسخهٔ درمان یکیست

عاشق و معشوق و عشق، عاقل و معقول و عقل

[...]

اوحدی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

آید چو مرگ هستی پیر و جوان یکیست

در پیش برق، سبزه تر با خزان یکیست

از هیچکس، بجز دوزبانی ندیده ایم

خلق زمانه را همه گویی زبان یکیست

منعم ز حال مردم بی برگ غافل است

[...]

واعظ قزوینی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی الامام ابی محمد الحسن المجتبی علیه السلام » شمارهٔ ۳ - فی رثاء ابی محمد الحسن المجتبی علیه السلام

 

آنشاخ گل که سبز بود در خزان یکیست

افشانده غنچۀ گل سرخ از دهان یکیست

آن گوهری کز آتش الماس ریزه شد

یاقوت خون ز لعل لب او روان یکیست

آن لعل دُرفشان که زمرد نگار شد

[...]

غروی اصفهانی
 
 
sunny dark_mode