گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶

 

مرا به کوی تو خواهم که خانه‌ای باشد

ز بهر آمدن آنجا بهانه‌ای باشد

گذاشتم دل صد پاره را به خاک درت

که پیش تیر تو از من نشانه‌ای باشد

من آن نیم که عنان گیریت توانم کرد

[...]

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷ - تتبع مخدوم

 

قدح به خلوت یارم بهانه‌ای باشد

مرادم از دو سرا کنج خانه‌ای باشد

ز تیر عشق تو زخمی به سینه می‌خواهم

که هرکجا روم از تو نشانه‌ای باشد

غرض ازین که بهر آستانه مالم روی

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

کجا در بزم او جای چو من دیوانه‌ای باشد

مقام همچو من دیوانه ای ، ویرانه‌ای باشد

چو مجنون تازه سازم داستان عشق و رسوایی

که اینهم در میان مردمان افسانه‌ای باشد

من و شمعی که باشد قدر عاشق آنقدر پیشش

[...]

وحشی بافقی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۶

 

خوشا آن دل که سرگرم غمِ جانانه‌ای باشد

ز شور عشق او بر هر زبان افسانه‌ای باشد

محبت هر دلی را قابل الفت نمی‌داند

تجلی کی چراغ‌افروز هر پروانه‌ای باشد

ز دریای محبت ره به ساحل می‌برد شوقی

[...]

اسیر شهرستانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

چه باشد گر ترا ویرانه ی من خانه ای باشد

تو گنجی گنج را جا گوشه ی ویرانه ای باشد

نباشد بزم تو جای من دیوانه جای من

به کنج گلخنی یا گوشه ی ویرانه ای باشد

ز پا اندازدم اندوه دوران گرنه یک ساعت

[...]

رفیق اصفهانی