گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۸۸

 

مگر در باغ راه جلوه جانانه افتاده؟

که از مستی ز دست شاخ گل پیمانه افتاده

ز آبادی نظر بر سنگ طفلان است مجنون را

وگرنه گنجها در گوشه ویرانه افتاده

در آن محفل که می سوزم چو شمع از داغ ناکامی

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۶

 

دل از خود رفته شوری بر من دیوانه افتاده

به جستجوی این طفل آتشم در خانه افتاده

گذر آن ماهرو را بر من دیوانه افتاده

به پابوسی سرم بر آستان خانه افتاده

کجا آن شمع بی پروا نظر بر حالم اندازد

[...]

سیدای نسفی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

منم در عاشقی هم‌طالع پروانه افتاده

ز رخسار تو صد جا آتشم در خانه افتاده

به هرجا می‌روم شوق غمت سنگ جفا بر کف

چو طفل شوخ دنبال من دیوانه افتاده

در این کنج جدایی هرگزم ناید کسی بر سر

[...]

قصاب کاشانی