گنجور

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

مهرست ظفر نگین فرمان تو را

صید است بهشت دام احسان تو را

خاک است ستاره صحن میدان تو را

گوی است زمانه خَمٌ جوگان تورا

امیر معزی
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۰۳ - پیام کوش به نزد پدر و پاسخ او

 

فرستد به تو دشمنان تو را

کند شادمان دوستان تو را

ایرانشان
 

محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۱۵ - آمدن بیژن و آوردن برزوی رستم زال را قسمت چهارم

 

نماید به خاقان و شاهان تو را

بگرداندت گرد توران تو را

محمد کوسج
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

عید شد و عالمی کشته جولان تو را

تا که قبول اوفتد از همه قربان تو را

نعل سم توسنت حیف بود بر زمین

دیده عشاق باد عرصه میدان تو را

بردن دلهات کار، غارت دینها شعار

[...]

جامی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

با چنین جرمی نراندم از دل ویران تو را

این قدرها جای در دل بوده است ای جان تو را

ساحری گویا که با چندین خطا چون دیگران

راندن از چشم و برون کردن ز دل نتوان تو را

از خدا بهر تو خواهم صد بلا اما اگر

[...]

محتشم کاشانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

اگر ز درد نشانی بود فغان تو را

شکستگی نکند صید استخوان تو را

به راه بیدلی خود چو عکس آینه باش

که از تو شوق کند جستجو نشان تو را

برو ز خاطر پرواز تا به گلزاری

[...]

اسیر شهرستانی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶

 

حسن شرم آیینه داند روی تابان ترا

چشم‌عصمت سرمه‌خواندگرد دامان تو را

بسکه بر خود می‌تپد از آرزوی ناوکت

می‌کند در سینه دل هم‌کار پیکان تو را

در تماشایت همین مژگان تحیر ساز نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۰

 

یاسمین بنده شود چاک گریبان تو را

برگ گل جزیه دهد، شقّهٔ دامان تو را

زاهد، این خرقه به دوشم خنکیهای تو داد

کرد پشمیهٔ من، فکر زمستان تو را

حزین لاهیجی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۳۲ - امر سیم که آدم آبی بیان کرد از بیوفایی دنیا

 

روز خواهد مال و ایمان تورا

شب بکاهد آن جلب جان تورا

ملا احمد نراقی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰

 

گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را

فردای محشر هر کسی گیرد گریبان تو را

گر سوی مصرت بردمی خون زلیخا خوردمی

زندان یوسف کردمی چاه زنخدان تو را

سرمایهٔ جان باختم تن را ز جان پرداختم

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱

 

من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را

کی توانم برکشید از سینه پیکان تو را

گر بدینسان نرگس مست تو ساغر می‌دهد

هوشیاری مشکل است البته مستان تو را

وعده فردای زاهد قسمت امروز نیست

[...]

فروغی بسطامی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

باز آراسته بینم صف مژگان تو را

عزم غوغا بود آن نرگس فتان تو را

کاش آید مه کنعان و ببیند در بند

بس جو خود بی سر و پاطره افشان تو را

دعوی حسن به یوسف نشدی راست به مصر

[...]

صامت بروجردی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۶ - بر غزل بیدل

 

چین ابرو خون چکاند مد احسان تو را

آب حیوان جان فشاند لعل مرجان تو را

خضر بر کوثر نشاند خط ریحان تو را

شرم حسن آیینه داند روی تابان تو را

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۶ - بر غزل بیدل

 

چشم عصمت سرمه خواند گرد دامان تو را

کیست تا فهمد زبان بی‌نوایان تو را؟!

هر بن مو چشم قربانیست حیران تو را

بس که نشناسم ز رنگ خویش پیمان تو را

گر عصا گیرد بلندی‌های مژگان تو را!

[...]

طغرل احراری
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در تهنیت عید قربان و مدح والی خراسان

 

عید قربان آمد ای جان جهان قربان تو را

جلوه‌ای کن تا شود جانها فدای جان تو را

من شوم قربان تو را تا زنده مانم جاودان

زنده ماند جاودان آنکو شود قربان تو را

زلف ورخسارت نشان ازکفر و ازایمان دهند

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - غدیریه

 

ای که در هر نیکوئی آراسته یزدان تو را

جمله داری خود، چه گویم این تو را یا آن تو را

کرده یزدانت همی انباز با حور بهشت

وانچه‌بخشد حور را بخشیده صدچندان تو را

درکنار خویشتن پرورده رضوانت به ناز

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode